مطالب بیشتر
یک: ذهنهایی اینگونه، معمولا ذهنهایی هستند که «همه چیز» را «در مقایسه» میبینند و نسبت به آن اینگونه فکر میکنند. برای همین هیچوقت نمیتوانند «با انصاف» به قضایا و بدون «طرفداری» به موضوع بپردازند. اصل در ذهن اینگونه آدمها این است که فهمشان از صحبتها و متنها و حرفها و اینها، «در مقایسهی» موضوع ِ آن متن با متضادش و یا متضادنمایش باشد. مثلا وقتی متن از یک ویژگی مردانه حرف میزند، شخص میآید و یک دفعه این موضوع را در مقایسهی با زنان فرض میکند. یا مثلا وقتی متن از اصولگراها حرف میزند و مثلا توصیفشان میکند، طرف بیاید…
حیا مهمتر است از حجاب؛ و در مقایسهی این دو، اصل حیاست و فرع حجاب. بعد شما میبینی که توی ِ تلویزیون ِ مزخرف ِ مملکت ِ گل و بلبلمان، فیلمها را گاه با پوستهی پوشش و حجاب میسازند و بطن ِ کار که حیاست را بیخیال میشوند و برای مجوز گرفتن ِ سریال و فیلم، پوشش و حجاب مهمتر است از حیا. این میشود که ملت کلی ذوق میکنند که یک سریالی مثل ِ «ساختمان پزشکان» توانسته است زنهایی را به نمایش بگذارد که حجابهایی متنوع دارند و حجابشان کامل بوده است و از اینجور ذوقکردنها که سطحینگری را…
ـ شیراز، یک شهر ِ جنوبیست. با مردمی به خونگرمی و هیجان و شور ِ جنوبیها. حسم به شیرازیها، حسی بود که به زابلیها و زاهدانیها داشتم در همان دوسالی که آنجا بودم و همهاش برایم خاطره است و خوب و خواستنی؛ تا حدی که فکر میکنم آن منطقه، وطنم است و گوشت و پوستم برای آنجاست. جنوبیها یک همچو آدمهایی هستند در ذهنم و شیرازیها هم شبیهشان. ـ عادتم این است که قبل از سفر به یک شهر، نقشهاش را بالا و پایین کنم و یکجورهایی یاد بگیرم مسیرها را. شیراز هم همینطور شد. یعنی وقتی داشتیم از خیابانی…
ـ من و بانو، اسفند ِ هشتاد و هشت، چهار پنج روز پیش از عید را اصفهان بودیم. تا ظهر ِ همین دیروز هم یک نظریه دادند در مورد مقایسهی اصفهان و شیراز. تعبیرشان هم از توصیف ِ ساختار ِ شهری اصفهان نسبت به شیراز این بود که اصفهان نسبت به شیراز خیلی تهرانتر است. یعنی اصفهان خیلی بیشتر تهران است و منظورشان هم از تهران، اسم یک شهر نیست و نگاهشان خیلی فرهنگیتر و مهندسی ِ شهریتر است. خیابانکشی و تیپ ِ ساختمانی و مدل پوشش ِ مردم و از اینجور چیزها. ـ اصلش، بعد از نانواییها، اولین مغازههای…
دیروز که با مجید تأملات صحبت میکردیم، شاید یک ساعتی درد و دل کردیم. بحث هم همین مبحث ِ دامنهدار و کشدار ِ فیلترینگ بود. نه فقط فیلترینگ، که از اوضاع وب و فضای مجازی و یک سری ملیجکبازیها و دلقکبازیها. این یک مطلب را داشته باشید تا یک نکتهای هم در حاشیه بگویم. ……………………………………… امروز دیدم که هادی سجادیپور در یکی از شبکههای اجتماعی مطلب پیشین بنده را حمل بر دفاع از فحشهای دانشطلب خوانده و با پیشفرضهای ذهنیاش اینچنین نوشته است که: سوال: چرا به عقیده بعضی دوستان فش دادن های دانشطلب خوب است و فش دادن های…
آن قبلتر که مدرسهی ما را به خاطر ِ یک عبارت ِ چهار کلمهای فیلتر کردند هم نمیشد چیزی گفت. اینبار هم همینطور. به طور کلی نمیتوان چیزی گفت. اینجا جمهوری اسلامیست و خیلی وقتها قانون نیست که کارساز است و دخلی هم به تو ندارد که بخواهی فضولی ِ در حساب و کتاب ِ آقایان ِ باتجربه و کارشناس و متعهد و اینها بکنی! میآیی و یک حرفی میزنی و شاید به کام کسی خوش آمد و شاید هم نیامد و باقی ِ ماجرا. چه آن بار که عبارت «شورای عالی انتحار فرهنگی» شد باعث و بانی ِ فیلتر…
این همه سوال را چه کسی پاسخ میدهد؟ را نوشتم و میدانستم مسئلهی مهمیست. اما فکر نمیکردم این مسئلهی مهم، اینقدر در تناقض باشد که هر کس یک جواب و یک پاسخی به آن بدهد. یکی بیاید و بگوید: شماره تلفن ۰۹۶۴۰، مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی است البته سوالهای روانشناسی، خانوادگی، علوم قرآنی، حدیثی بسیاری از حوزههای مختلف را جوابگو هستند هرچند بضاعتشان محدود است… بد نیست یکی هم بیاید و بگوید: «سخت ترین سوال ها سوال های اساسیه که دین به شما گفته خودت جوابش رو پیدا کن و اگر پیدا کردی و به اون چیزی که…
یک نکتهی مهمی که خیلی مهم است و خیلی نظارتپذیر نیست، همین ذکر منبع از یک سایت یا وبلاگ است در ذیل یک مطلب. خاطرم هست، سال هشتاد و نه که در کانون اندیشه جوان مسئولیت نشر الکترونیک را بر عهده داشتم، یکی از مسائلمان همین نحوهی ذکر منبع بود. باشگاه اندیشه، که یکی از مهمترین بانکهای مقالات فارسی در حوزهی علوم انسانیست و از محصولات کانون، مطالبی که منتشر میکرد، گاه با فاصلهای کم در سایتهای دیگر نیز منعکس میشد. به نحوی که با ذکر کامل مطلب، تنها در ذیل مطلب با فونت ریزی عنوان «باشگاه اندیشه» درج میشد….
مثلن میگویند فلانی بناست نامزد ریاست جمهوری شود و اینکه دارد این همه کار میکند برای این است که جلب توجه کند و رأی جمع کند. این را و بسیاری شبیه ِ به این را، همالآن برای خیلیها میگویند. فلانی بناست رئیس جمهور شود، فلانی بناست وزیر شود؛ فلانی بناست نمایندهی مجلس شود؛ فلانی دارد فلان کار را میکند که هیئت علمی شود؛ فلانی را که میبینی دارد این خدمات را انجام میدهد دلیلش این نیست که به فکر مردم است ها! نه! ساده نباش! دارد برای پست و مقامی بالاتر آماده میشود! ما نیتخوانی میکنیم. ما انگیزهشناسی میکنیم. ما…
من امروز اشک ریختم. به حال ِ خودم و به حال ِ خیلی چیزها. اصلش هر روز اشک میریزم؛ اما امروز خاصتر و در حال و هوایی دیگر. روی موتور و وقتی داشتم خیابان ِ میرزای ِ شیرازی را بالا میآمدم. وقتی که از جلسهای که با انجمن زنان مبارز مسلمان داشتیم بیرون میآمدم و پای ِ صحبتهای خانم جلالوند بودم. بارها و بارها در همان جلسه خواستم وقت بگیرم و اشک بریزم؛ که نمیشد. بارها و بارها احساس سنگینی ِ نفس داشتم و نمیشد که صحبتها را به خاطر ِ احساس ِ مسخرهی خودم به هم بریزم. وقتی داشت…
من سوال دارم. خیلی هم سوال دارم. سوالهایم هم سوالهای مهمی هستند و جوابهایش میتواند در زندهگی خیلیها تاثیر داشته باشد. سوالم هم از دین است. سوالهای جدیئی هم هستند. دلیل ِ سوال داشتنم هم انتظاریست که از دین داریم. خب ما انتظار داریم که دین ِ اسلام که دین ِ خاتم است و کامل، جوابهایی برای این سوالها داشته باشد. ما به طور کلی از دین انتظار داریم که دنیایمان را با قواعدش بتوان اداره کرد. انتظار ِ کارآمدی داریم از دین. بعدتر که از دین انتظار داشتیم، میشود از نظام جمهوری اسلامی نیز انتظار داشت. سوالهایی هم که…
سریال زنان سختکوش درباره زنانیست که در یک محله زندگی میکنند و هر کدام در زندگی خود دارای «اسرار» و «رازهایی» هستند. سریال زنان سختکوش روابط این زنان با یکدیگر و همچنین با افراد دیگر را به تصویر کشیده و زندگی خصوصی آنها را بررسی میکند. داستان در اصل، بعد از خودکشی مرموز یکی از زنان ِ همسایه، در اولین قسمت و در شروع فیلم اتفاق میافتد. این زن، یعنی “مریس آلیس”، در ادامهی سریال نریشنها را اجرا میکند و در اصل، راوی ِ قصه است. اینچنین است که در ابتدا و انتهای ِ هر قسمت، گوینده با جملاتی که…
اصلش، آدم باید قدرشناس باشد. یعنی خوبیهای عالم رو ببیند و شکر کند خدا را به خاطرشان. به بودن ِ داشتنیهایش افتخار کند و به دیگران نیز معرفیشان کند تا استفاده کنند و بهره ببرند. وبلاگهای نماز شد و اسلام دنیا را فتح خواهد کرد نیز از این دستهاند. یعنی دو وبلاگی که اگر چه شاید زیاد خواننده نداشته باشند و شمارشگرها تعداد خوانندههای ِ وبلاگ را زیاد نداند، اما وبلاگهای خوبیاند. و بیشتر از آنکه وبلاگ باشند، ایدهاند. ایدهای که باید دست به دست بچرخد و دیگران نیز در آنها سهیم شوند. دیگرانی که میتوانند این ایده را بپرورانند…
سحابی فوت کرد. به ظاهر در سن هشتاد و یک سالهگی. البت، سحابی خیلی وقت است که مرده است. خیلی پیشتر از آنکه حیات ِ مادیاش به اتمام برسد. اصلش آدمها وقتی میمیرند که بر آرمانهایی بکوبند که خیلی وقت است تمام شدهاند. سحابی نیز بر طبل ِ آرمانهایی میدمید که خیلی وقت بود هرز رفته بود و به پایانش رسیده بود. سحابی، دشمن بود اما، دشمن ِ خطرناکی نبود. بچهزادهی یکی از خودش بهتر بود که خطاهای زندهگیاش، مرگش حقیقیاش را خیلی وقت پیشتر رقم زده بود. دیروز، در مراسم ِ دفن ِ عزت الله سحابی، اتفاق ِ اسفناک…
اعلامیه حقوق بشر را باید کسی صادر کند که انسان را در درجهای عالیتر از یک ترکیب مادی ماشینی میبیند، انگیزهها و محرکهای انسان را منحصر به امور حیوانی و شخصی نمیداند. برای انسان وجدان انسانی قائل است. اعلامیه بشر را باید شرق صادر کند که به اصل «انی جاعل فی الارض خلیفه» ایمان دارد. و در انسان نمونهای از مظاهر الوهیت سراغ دارد، کسی باید دم از حقوق بشر بزند که در انسان آهنگ سیر و سفری تا سر منزل «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» قائل است. اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستمهای فلسفی است…
سال هشتاد و هشت و روزهای اولیهی پس از انتخابات که تهران آبستن اتفاقات بود و در بعضی از خیابانها نیز درگیریها شروع شده بود، تلویزیون، مملکت را گل و بلبل نشان میداد. دریغ از پخش خبر و یا گزارش از این اتفاقات. تنها کاری که بعد از جند روز تلویزیون انجام داد، شرکت کنندگان در آشوبها را در قالب معدودی آشوبطلب جلوه داد. «بایکوت» راهبرد تلویزیون بود. راهبردی که به طور مشخص با شکست مواجه شد و اعتماد بسیاری را به تلویزیون از بین برد و باعث شد، شبکههای خبری معاند، رسانههای بهتری برای پیگیری اخبار اتفاقات جلوه کنند….
اکنون زمان برگزاری دادگاه است. برگزاری دادگاهی که در آن کسانی که چهار سال پیش بزرگترین ظلم را در حق نظام کردند محاکمه شوند. اکنون زمان برگزاری نمایندهی کسانیست که به همین دولت و به همین مدیران برگزاری انتخابات و به همین نظام رأیگیری تهمت ِ تقلب، آن هم تقلب ِ ۱۱ میلیونی زدند و امروز طرفدرانش به همین دولت و به همین مدیران برگزاری انتخابات و به همین نظام رأیگیری چون نامزدشان رأی آورده است هیچ شبههای وارد نمیدانند. میرحسین و کروبی را آزاد کنید و به محکمه بسپاریدشان تا حال که همین حکومت با همین نظام رأیگیری بار…
یک: دادستان تهران در مورد تشویق حاجمنصور به کشتن مشائی، بیان کرده است که شخصی که در مورد او صحبت شده است میتواند اعلام جرم کند. یعنی مشائی بیاید و علیه حاج منصور شکایت کند. خیلی شاد هستند بعضیها. این در حالیست که حاجمنصور ارضی بارها و بارهاست و سالها و سالهاست با ادبیات بازداشتگاهی، دیگران را با القاب خر و یهودی و زنازاده و …. خطاب کرده است و کک ِ دادستان هم نگزیده است. همان دادستانی که هنوز آفتاب شنبهی پیش ننشسته بود و چند ساعتی از انتشار خاتون نگذشته بود، خبر خاتون را شنیده بود و متوجه…
خیلی دیدهام و خیلی شنیدهام و خیلی گاه با ادبیات انقلابی خواستهاند که وبلاگنویس حزباللهی مالهکشی کند. مالهکشی یعنی بخواهی اشتباهی را که بخشی از جمهوری مرتکب شده است و برای جمهوری و مردم و غیره هزینه داشته است را توجیه کنی و رویش خط بکشی. مثلا با لالمانی گرفتن، مثلاتر با اینکه این اشتباه یک نفر بوده است و با اینکه هنوز جمهوری حرکت مثبتی برای حل آن نکرده است باز نباید به پای نظام گذاشته شود و قس علی هذا. مالهکشی یعنی «هر طور که شده» از نظام و کارهایش دفاع کنی. چه که مثلا دو هفتهی پیش…
بازی ِ مسخرهی تمسخر اصغر فرهادی و به همان اندازه، بازی ِ مسخرهی حلوا حلوا کردنش، از همان زمان آغاز شد که انتظارش میرفت. وا ماندم که این همه از چیست؟ این همه هول برداشتنها از اینکه یک نفر رفته است و جایزهای گرفته است برای چیست؟ چرا این همه سر و صدا. نه اینکه مثلا برای این جایزه اهمیت قائل نباشم که اینطور نیست. بلکه نحوهی تشویق و تاییدها در بسیاری از موارد معطوف به خود جایزه نبود. دعواها و بحثها، خالهزنکی بودند. بحثهای مسخرهی دست دادن ِ محرم و نامحرم که انگار از اصغر فرهادی چه انتظاری غیر…
نحوهی برخورد نامناسب با نوشتهها و وبنوشتهها، خیلی وقت است دامن ِ وبلاگستان را گرفته است و گیر داده به حلقومهایی که رسانهای جز یک وبلاگ ِ زپرتی ندارند. آیا ما همهمان، حسین قدیانی هستیم؟ آیا لازم است همه حسین قدیانی باشیم؟ مگر حسین قدیانی چیست یا کیست که باید همه، حسین قدیانی باشند؟ مقدمه قدیانی، پس از حماسهی نهم دیماه هشتاد و هشت و پس از فروکش کردن فتنهی انتخابات، مطالبش را در قالب ِ وبلاگ منتشر کرد. یعنی زمانی که بصیرت عمومی افزایش یافته بود و فتنه، تا حدود زیادی دفع شده بود. پس از حضور چشمگیر امت…
ـ گند زدهاند. حالا من مینویسم گند. وگرنه وضع خرابتر از اینهاست و شما به جای «گند زدهاند»، هر عبارت ِ سخیفتری میتوانید به کار ببرید. و هر چه این عبارت سنگینتر باشد، به حقیقت ِ کاری که اینها کردهاند، نزدیکتر. ـ آن مغزی که همچه چیزی را پیشنهاد داده را به نظرم باید بیاورند بیست و سی، تا ملت با این همه هوش ِ سرشار آشنا بشود. همه را هم ردیف کرده برای این مراسم. از نیروهای نظامی و امنیتی و غیره گرفته تا وزیر و وکیل و آخوند و غیره. همه هم مثل ِ ماست ِ نماسیده، در…
من نمیدانم چرا باید درخواست شود که مفاد یک مذاکره، که برایش خون ریخته شده است و بدل به یک امر هویتی شده است، مخفی و محرمانه باشد. تیم ایرانی از چه چیزی هراس دارد و مگر چه دارد تقدیم غرب میکند که باید اصرار داشته باشد که مفادی که در بستهی پیشنهادیاش است محرمانه باقی بماند. صداها و خبرها و حرفهایی که در فضای رسانهای رد و بدل میشود حاکی از آن نیست که بیش از این میشود به ظریف و تیم مذاکره کنندهی هستهای اعتماد داشت و اگر حتی اعتماد داشت، نمیتوان چشمها را بست و همه چیز…