آن‌ قبل‌تر که مدرسه‌ی ما را به خاطر ِ یک عبارت ِ چهار کلمه‌ای فیل‌تر کردند هم نمی‌شد چیزی گفت. این‌بار هم همین‌طور. به طور کلی نمی‌توان چیزی گفت. این‌جا جمهوری اسلامی‌ست و خیلی وقت‌ها قانون نیست که کارساز است و دخلی هم به تو ندارد که بخواهی فضولی ِ در حساب و کتاب ِ آقایان ِ باتجربه و کارشناس و متعهد و این‌ها بکنی! می‌آیی و یک حرفی می‌زنی و شاید به کام کسی خوش آمد و شاید هم نیامد و باقی ِ ماجرا.

چه آن بار که عبارت «شورای عالی انتحار فرهنگی» شد باعث و بانی ِ فیل‌تر شدن مدرسه‌ی ما و چه این‌بار که انگ ِ دروغین ِ توهین به رهبری دانش‌طلب را فیل‌تر کرد. هر‌چه، یک نفر تصمیم می‌گیرد چه چیزی فیل‌تر شود و آن حساب و کتاب و از آن تصمیم‌ گرفتن ِ شورایی که قانون معین کرده است خبری نیست. خیال‌تان  راحت ِ راحت.

اما این‌بار که دانش‌طلب فیل‌تر شد، برای متنی بود که «شطحیات و شکایات» عنوان‌ش بود. متنی که به گمان دوستان لحنی تند و بی‌ادبانه در برابر مجلس داشت. عبارات تمسخر آمیز و گاه توهین‌آمیزی داشت و می‌توانست مبنای فیل‌تر قرار بگیرد. شاید هم دوستان درست بگویند و بنا ندارم به قضاوت بنشینم. بحث‌م و حرف‌م چیز دیگری‌ست.

یک چیزهایی هست واقعی‌ست. یعنی حقیقت دارد. یعنی ما خیلی وقت‌ها می‌دانیم این‌چنین است و شک نداریم. مثلا می‌دانیم فلان سیستم اداری و فلان سازمان و فلان نهاد و فلان شخص، یک مشکل جدی دارد. یک جورهایی «شاد» است. بعد دل‌مان هم می‌سوزد که فلان مسئول و فلان سازمان، آن‌قدر بدبخت و بی‌چاره و عوضی و فشل است که باید متحول شود تا اصلاح شود و این تحول نیاز به انقلاب جدی دارد. بعد اگر این را بنویسی، فیل‌تر می‌شوی و اگر هم فیل‌تر نشوی، دادگاهی می‌شوی و اگر هم نشوی، دوستان آن شخص یا آن سیستم یک حالی به تو می‌دهند.

بالاخره این مملکت گل و بلبل که همه چیز‌ش سر جای‌ش نیست؛ هست؟! گاهی وضع مجلس ما خیلی خراب است؛ گاهی حال قوه‌ی قضائیه‌ی ما همین‌طور؛ گاهی قوه‌ی مجریه و گاهی هر جای دیگری. بعد اعصاب‌ت را می‌ریزند به هم، چون هر کار هم می‌کنی درست نمی‌شوند و بدتر می‌شوند و به مردم ظلم می‌شود و کسی هم جرات‌ش را ندارد و این‌ها. تنها کاری هم که از تو بر می‌آید در این هیر و ویر، نوشتن است آن هم در وب‌لاگ‌ت. ناراحت هستی و بیان‌ت برای همین لخت می‌شود و بی‌شیله پیله و بی‌ حفظ خیلی چیزها. راست هم می‌گویی ها! اما داری خیلی لخت و عور راست می‌گویی. حقیقت را نباید لخت گفت. حقیقت گفتن هم باید گاهی پوشیدگی داشته باشد یحتمل که آزارت ندهند. می‌فهمی که؟!

برای همین است که تو وقتی می‌روی جلوی ِ سفارت خانه‌ی فلان کشور بی‌شرف که ناموس ِ خودش را هم احترام نمی‌کند و اعتراض می‌کنی و داد می‌زنی و سنگ پرتاب می‌کنی و پرچم آتش می‌زنی (و می‌دانی که همه‌ی این‌ها مصادیق توهین هستند)، کتکت می‌زنند. همین برادران نیروی انتظامی که خالصانه و صادقانه باتوم را می‌کوبند توی سرت. بر اساس قانون هم این‌کار را می‌کنند. چون داری توهین می‌کنی به فلان کشور و داری تند می‌روی. می‌فهمی که؟!

قاعده‌ی فعالیت‌ها گاهی یک هم‌چو قاعده‌ای‌ست. تازه برای خیلی‌های‌شان قانون هست و بر اساس قانون هم هست که حال ت را می‌گیرند. برای فیل‌ترینگ و این‌ها که وضع خیلی «شادتر» و گل و بلبل‌تر است. به واقع حضرات کارشناس هستند و کارشناسانه و قانونی عمل می‌کنند که اصلا دهان آدم باز می‌ماند و آن‌قدر باز می‌ماند که نمی‌توانی حتا درست و درمان حرف بزنی!

هر چه هم فریاد و داد بزنی هم اثری ندارد. نه برای این‌که چرا فلان چیز را فیل‌تر کردی، که شاید ارزش پیگیری نداشته باشد که بنشینی با حضرات حرف بزنی؛ که برای این‌که قاعده‌های‌تان را و قانون‌تان را رعایت کنید و شفاف کنید و این جور چیزها و نرود میخ آهنین در سنگ!

همرسانی: