ما سفارت ِ هیچ کشوری را تسخیر نکردیم در هفتهای هم که گذشت ما سعی کردیم تکهای از خاک استعمار و استثمار و استحمار را بگیریم که نقل ِ قول ِ نیرویهای تا دندان مجهز ِ انتظامی نگذاشت اگرچه بچهها پرچم ِ حسین بن علی را بالا بردند در ازای ِ آن مهرهایی که شیخ ِ شهید صد سال پیش مجبور شد خرد کند و بچهها از آن خرابه تاریخ را بیرون کشیدند دیگهای پلوخوری مشروطه را کتابهای کسروی را عکس ِ دادگاه نظامی ِ نواب را عکس یادگاری ِ خانم الف با عمه الیزابت و بچهها بنا گذاشتند که…
من از آقای خامنهای معذرت میخواهم که مثل ِ خیلیها نیستیم که میتوانند و توانایی ِ آن را دارند که قباحتهای انگلیس را به صورت ِ روزمرَه ببینند. من از حضرت ِ آقا معذرت میخواهم که محاسباتمان مثل ِ خیلیها نیست که میگفتند حکم ِ اعدام ِ سلمان رشدی مرتد باعث ِ ضربهی اقتصادی ِ شدیدی به ایران میشود. من از حضرت ِ آقا معذرت میخواهم که امنیت ِ ملیمان را همچون دانشجویان ِ سیزده ِ آبان ِ اوائل انقلاب به خطر انداختیم. من از حضرت ِ آقا معذرت میخواهم که هیچ احترام و حرمتی برای نمایندگان ِ انگلیس قائل…
ما گاه میشود که بسیاری میخوانیم و بسیار میشنویم. پای ِ منبر و پای ِ حرف ِ کسی و سخنرانی ِ عالمی مینشینیم و حرفهایش را میشنویم. روزنامه و مجله و فصلنامههای مختلف را ورق میزنیم و میخوانیم. کتابهای غیر درسی و درسی را مطالعه میکنیم. روزها، پای ِ اینترنت، از مطلبهای وبلاگها و وبسایتها استفاده میکنیم و در جریان قرار میگیریم. اما به واقع اینکه چه چیزی را کسب میکنیم، مسئلهایست مهم. فرض میگیریم که در هنگام شنیدن و خواندن، به واقع حواسمان به متن و گفتههاست و متن، راهیست برای رسیدن ِ به معنا. از این گذر است…
ما را به خیر ِ مسئولین امیدی نبوده و نیست. این را دیگر خیلیها سالهاست متوجه شدهاند که فرهنگ، نه از مجاری ِ دولتی و حکومتی که از مسیرهای دیگری باید پیگیری شود. ما در این میان، در اقلیت هستیم. به دلیل دورهی طولانی مدت تسلط ِ سکولارها و زاویهدارها با انقلاب اسلامی بر مسندهای اداری و سیستمهای فشل ـ چه در دورهی شانزده سالهی هاشمی و خاتمی و چه در دورهی هشت سالهی احمدینژاد ـ ، روح حاکم بر این ادارهها و سازمانها و نهادها، به روحی سکولار و زاویهدار با انقلاب اسلامی بدل شده است. نهادهای انقلابی ما…
ما با بسیاری از مفاهیم فاصله گرفتهایم. حافظی که به ما معرفی میشود، دیگر لسان الغیب نیست؛ انسانی که به ما مینمایانند، جایگاه ِ خلیفه اللهی را نمیتواند؛ دنیای کنونی ، دنیای قلب حقیقتها و نمایش واقعیتنماهای قلابیست. در جامعهی کنونی، خانواده تبدیل به واقعیتی بدلی شده است که با آنچه که پیشترها از آن به ذهنها متبادر میشد فاصله دارد؛ این بدین معنی نیست که بایست بازگشت و همانچه را که بوده با همهی قواعدش احیا کنیم، اما به معنای آن است که برای ِ دوری از این واقعیت بدلی، نیاز داریم که به آنچه بوده است نزدیک شده…
مناظره نبود. یعنی آنچه که دیشب از تلویزیون دیدیم، یک مناظره نبود. به حتم، یک رو به روی هم نشستن و حرف زدن نوبت به نوبت را نمیشود گفت مناظره. حتا گفتوگوی علمی نیز نمیتواند نامی بر آنچه باشد که دیشب و هفتهی پیش از تلویزیون پخش شد. مناظرهی میان حجت الاسلام غرویان و مهدی نصیری، یک اتفاق خوب میتوانست باشد. برای جامعهی اندیشهورزی که قولها و حرفها را نه در یک گفتوگوی دو طرفه که تنها از تریبونهایی یکسویه پیگیری کردهاند. اما این دو برنامه، آنقدر توانایی نداشت تا به این مهم درست و تمام بپردازد. هرچه، برنامهی دیشب،…
ما به این انقلاب بدهکاریم. ما به این مردم بدهکاریم. ما به همهی خونهای ریخته شدهی در تاریخ برای به نتیجه رسیدن ِ آرمانهای اسلام بدهکاریم. ما بدهکاریم برای همیشه. در مقابل ِ هر شخصی که در تاریخ قدمی برداشته تا این دورهای که در آن هستیم، شکل بگیرد. ما به همهی مجاهدان ِ مسیر الله بدهکاریم. ما به جانها و آبروهایی که در این مسیر هزینه شدهاند، بدهکاریم. به پیرزنی که با اطمینان فرزند و فرزندانش را برای مقابله با استکبار و استعمار و استحمار بیگانه به جبهههای حق علیه باطل در هر سرزمینی فرستاد بدهکاریم. ما به مردان…
یک برنامهای بوده است همین پنجشنبه شب(+) که حدود چهارصد نفر از فعالان فضای مجازی با خانوادهشان در آن حضور پیدا کردند. از قم و تهران و اصفهان و غیره. یک سری از دوستان نیز انتقادات و گیرهایی نسبت به این برنامه، و یا به بیخ و بن ِ این برنامه داشتهاند.(یعنی اردوی سیصد نفرهی وبلاگنویسان به بهانهی حجاب و عفاف، سفر کاروان صد و بیست نفرهی وبلاگنویسان به کربلا و این همایش چهارصد نفره) اینکه این نقدها و حرفها و گاه غرغرها یک جایی ثبت بشود به نظرم خیلی لازم است. البت گیرها و نقدها، تنها به این برنامه…
شنبه و یکشنبه، خانهمان را آب گرفته بود و نشد که بروم و این ویژهنامهی کذایی خاتون یک را بگیرم و ورق بزنم. از همان صبح شنبه هم که خبرها آمد و بعضشان را دیدم و خواندم، گر گرفته بودم که مگر چه چیزی در این مملکت گل و بلبل چاپ کردهاند، که لازمهی هزینه کردن رسانههاست و این همه جنجال رسانهای و دادستان و الخ. مگر چه چیزی نوشته شده است و چه حرفی که اینقدر سنگین بوده است و چه قدر گستاخانه، که رجانیوز که خودش همین دو هفتهی پیش تصاویر ِ یک سری آدم را که بیحیا…
یک: ذهنهایی اینگونه، معمولا ذهنهایی هستند که «همه چیز» را «در مقایسه» میبینند و نسبت به آن اینگونه فکر میکنند. برای همین هیچوقت نمیتوانند «با انصاف» به قضایا و بدون «طرفداری» به موضوع بپردازند. اصل در ذهن اینگونه آدمها این است که فهمشان از صحبتها و متنها و حرفها و اینها، «در مقایسهی» موضوع ِ آن متن با متضادش و یا متضادنمایش باشد. مثلا وقتی متن از یک ویژگی مردانه حرف میزند، شخص میآید و یک دفعه این موضوع را در مقایسهی با زنان فرض میکند. یا مثلا وقتی متن از اصولگراها حرف میزند و مثلا توصیفشان میکند، طرف بیاید…
مثلن میگویند فلانی بناست نامزد ریاست جمهوری شود و اینکه دارد این همه کار میکند برای این است که جلب توجه کند و رأی جمع کند. این را و بسیاری شبیه ِ به این را، همالآن برای خیلیها میگویند. فلانی بناست رئیس جمهور شود، فلانی بناست وزیر شود؛ فلانی بناست نمایندهی مجلس شود؛ فلانی دارد فلان کار را میکند که هیئت علمی شود؛ فلانی را که میبینی دارد این خدمات را انجام میدهد دلیلش این نیست که به فکر مردم است ها! نه! ساده نباش! دارد برای پست و مقامی بالاتر آماده میشود! ما نیتخوانی میکنیم. ما انگیزهشناسی میکنیم. ما…
سحابی فوت کرد. به ظاهر در سن هشتاد و یک سالهگی. البت، سحابی خیلی وقت است که مرده است. خیلی پیشتر از آنکه حیات ِ مادیاش به اتمام برسد. اصلش آدمها وقتی میمیرند که بر آرمانهایی بکوبند که خیلی وقت است تمام شدهاند. سحابی نیز بر طبل ِ آرمانهایی میدمید که خیلی وقت بود هرز رفته بود و به پایانش رسیده بود. سحابی، دشمن بود اما، دشمن ِ خطرناکی نبود. بچهزادهی یکی از خودش بهتر بود که خطاهای زندهگیاش، مرگش حقیقیاش را خیلی وقت پیشتر رقم زده بود. دیروز، در مراسم ِ دفن ِ عزت الله سحابی، اتفاق ِ اسفناک…
اعلامیه حقوق بشر را باید کسی صادر کند که انسان را در درجهای عالیتر از یک ترکیب مادی ماشینی میبیند، انگیزهها و محرکهای انسان را منحصر به امور حیوانی و شخصی نمیداند. برای انسان وجدان انسانی قائل است. اعلامیه بشر را باید شرق صادر کند که به اصل «انی جاعل فی الارض خلیفه» ایمان دارد. و در انسان نمونهای از مظاهر الوهیت سراغ دارد، کسی باید دم از حقوق بشر بزند که در انسان آهنگ سیر و سفری تا سر منزل «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» قائل است. اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستمهای فلسفی است…
یحتمل کسی که شهرک شهید محلاتی آمده باشد، گنبد ِ فیروزهایاش را هم دیده است که در کنار مقبره الشهدای شهرک جای گرفته است. سازهای فلزنی که بودجهای چند میلیاردی برای بنا کردنش هزنیه شده است و بنا بوده است یک زمانی مهدیهی شمارهی دو تهران باشد. یک زمانی یک گزارشی منتشر شده بود با عنوان پت و مت، که با یک سرچ ساده میتوانید متنش را پیدا کنی(مثلن اینجا). ماجرای ِ جالب این گنبد، حرکت ِ جالب مهندسانش بود که جرثقیل را در وسط ِ سازده جا گذاشته بودند و بعدترها به صرف چند صد میلیون تومان توانستند آن…
اصلش همهی مسئولین آدمهای بدی هستند و «قصد» و غرض ِ بدی دارند و هر کاری هم که بکنند برای خودشان است و الخ. اگر احمدینژاد یک کاری انجام بدهد، یحتمل میخواهد خودش را در نظام تثبیت کند. «یحتمل» مشائی هم هرکاری انجام دهد در نتیجهی تفکرات غلطش هست و مکتب ایرانی و بنابر این آن کار، کار بدیست. قالیباف هم اگر یک روزنامهای راه بیندازد، «یحتمل» میخواهد رئیس جمهور شود و دارد از بیت المال برای تبلیغ ِ خودش هزینه میکند. علی لاریجانی و احمد توکلی و بقیهی مجلسیها هم همینطور است و یحتمل میخواهند خودشان را تبلیغ کنند…
موضوعات وبلاگ
- تأمّلات و تحمّلات (۱۳۰)
- رسانه و ارتباطات (۴۷)
- زنان و خانواده (۲۷)
- فرهنگ و جامعه (۴۷)