
جواد موگویی در اینستاگرامش(+) نوشته است که به دو جلسه دعوت شده تا در بارهی تجربیات خبرنگاری بحران بگوید. تجربههایی که در سیل اخیر، پلاسکو و حملهی داعش به مجلس داشته است. دو جلسهای که شرکتکنندگان آن، اصلاحطلبها و اصولگرایان بودهاند و هر دو، به چیزی شبیه به محاکمه بدل شده است.
بهانهی محاکمه هم این بوده که چرا شماها در کار ما خبرنگاران دخالت میکنید و همین، بهانهی توهینها و گیردادنهای مکرر و حتی بهانهی ترک جلسه بوده است. موگویی میگوید که وقتی از شرکتکنندگان پرسیدم که از شما، چند نفر در پوشش خبری سیل حضور داشتهاید، از ۸۰ نفر، تنها سه نفر گفتهاند که به پوشش اخبار آن پرداختهاند. یکچیزی نزدیک به «هیچ».
بنا ندارم کسانی یا ساختارهایی را متهم کنم؛ مسالهی این عدم حضور، لزوما ناشی از کمکاری، نابلدی، حرفهای نبودن و چیزهایی شبیه به اینها نیست. مساله در این است که خبرنگاری بحران، خبرنگاری و وضعیتِ ویژهایست. گاهی نیازمند به نحوهای دسترسیست که ممکن است امکانش برای یک خبرنگار فراهم نباشد.
خبرگزاری به عنوان یک «سازمان» خبری، با محدودیتهایی مواجه است که گاه امکان حضور در موقعیتهای متنوع را ندارد. این تازه در بارهی وضعیتیست که در واقع ما با خبرگزاریهایی در معنای واقعی مواجه باشیم. اخیرا مصاحبهای منتشر شده است که در آن، مدیر کل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفته است: «هماکنون ۳۰ خبرگزاری در سطح کشور فعالیت میکنند که این تعداد از کل خبرگزاریهای کشورهای اروپایی بیشتر است.» این احتمالا میتواند به ما نشان دهد که ما در ایران با نوعی متکامل از خبرگزاری مواجه نیستیم. تجربهی نزدیکم هم نشان میدهد که چیزی که ما با عنوان خبرگزاری میشناسیم، یک سایت خبری تحلیلی بزرگ است که صرفا عنوان خبرگزاری به خود گرفته است. چنانچه، دامنهی فعالیتهایش، میزان خبرنگاران، دفاتر استانیاش و حضورش در تقریبا «همهجا»، با چیزی که باید باشد، بسیاری فاصله دارد.
بگذارید از زاویهای دیگر به مفهوم یک «سازمان خبری» بپردازیم. در اینجا ما با یک «سازمان» مواجه هستیم. یک ساختار هرمیِ از رأس به پایین، ساختاری که عمودی شکل گرفته است. قدرت، اختیارات و مسئولیتها در سازمان، در رأس آن، یعنی در «رئیس» قرار دارد و به سمت پاییندست، توزیع میشود. اهداف، راهبردها و سیاستها و حتی برنامه، از رئیس به زیردستان ابلاغ میشود و کارها بر اساس همین، سامان میپذیرد. و اصولا در این ساختار، طبیعیست که ما با نحوهای از بوروکراسی و نهایتا کندی، مواجه باشیم. البته خبرگزاریها، برای مقابله با این آسیب، با توزیع اختیارات به نحوی فراتر از یک ساختار هرمیِ سخت، تلاش میکنند تا سرعت خبررسانی را افزایش دهند. اما مساله، به صورت کامل حل نمیشود.
در فضای کنونی که ممکن است یک خبر، که پیش از این امکان طرح در فضای رسانهای را نداشت، به سهولت جایگاه اول را در رسانه به خود اختصاص دهد. رسانههای اجتماعی، اکنون این امکان را فراهم کردهاند. بدین جهت است که یک خبر در یک شهر یا روستای دور افتاده، ممکن است توجه بسیاری را به خود جلب کند. این امکان پیش از این در خبرگزاریها فراهم نمیشد. خبرگزاریها، به جهت محدودیتهای فعالیت(دسترسی، نوع تصمیمگیری، دروازهبانی خبر و ..) که توضیح دادیم، اصولا چنین امکان گستردهای را ندارند.
اینجاست که کسی که یک حساب در یک رسانهی اجتماعی مناسب دارد، میتواند در جایگاه «شهروندخبرنگار»، به پوشش و اطلاعرسانی یک رویداد بپردازد، که امکان آن برای یک «خبرنگار رسمی»، هیچگاه فراهم نمیشود. اینکه چطور میتوان یک خبرگزاری را به سمت بهرهبردن از شهروندخبرنگارها سوق داد، سوال مهمیست که باید بگوییم عملا دو پرسش و پاسخ مختلف را در خود دارد. یکی «چگونگی بهرهبردن یک سازمان خبری از شهروندخبرنگارها»، و دیگری تغییر ساختاری یک «سازمان» به الگوی مدیریتی دیگری که آن را «شبکه» مینامیم.
فارغ از پردازش تفصیلی این پرسشها و پاسخها، بنایم صرفا توجه به این زاویهی دید در طرح مساله بود.
پینوشت:پیشتر در قالب مطلبی، با عنوان «مرگِ خبرگزاریها | کارگزاری خبر در رسانههای اجتماعی»، به جنبههای دیگری از وضعیت خبری و رسانهای پرداخته بودم. شاید خواندنش خالی از لطف نباشد.
نظری بدهید