بر خلاف فریبندگی فعالیتهای زودگذر و مسالههای چند روزه، چالشِ انقلابیگری مهمترین مسالهی این روزهای حزباللهیهاست. اینکه چطور میتوانند در چهارچوبهای یک نظام مستقر شده انقلابی باشند. برداشتهای متعدد از انقلابی بودن باعث شده تقریبا هیچ کس هیچ کاری نکند. حتی واکنشهای سیاسی در جلسات مذهبی هم کمتر شده، چرا که نمیدانند باید به چه کسی و دقیقا برای چه چیزی واکنش نشان بدهند، یا بیشتر مواظب کدام خط قرمز باشند، که حالا مثل شبکهای از تار عنکبوت دور و برشان را گرفته است.
انقلابیگری که همیشه با برخی رفتارهای سطحی از بدنه مذهبی جامعه متهم به تندروی و تندخویی شده امروز تقریبا کور شده است. ارادهٔ فعالی هم برای برون رفت از این وضعیت به چشم نمیآید. در میدان سیاست صدای بوقهای دو طرف تنها زیرساختهای اعتماد به کلیت نظام را سست میکند. تقریبا هر سوژهای، چه فیشهای حقوقی و چه فسادهای اقتصادی و چه موضع ما در برجام و یا حتی نسبت فعالیتها و مواضع با منش و نگاه رهبری، همه در حال از بین بردن اطمینان و اعتماد سیاسی و اجتماعی جوانان ارزشی هستند.
به ضرس قاطع میتوان گفت که ناامیدی گستردهای به وجود آمده و نکته خطرناک ناامید شدن از پدیدار آوردن هر گونه فرایندی است که به اصلاح جدی ختم شود. امیدهای کلی و توکل به خداوند و امداد الهی یا حوالت دادن اصلاح به ظهور البته وجود دارد اما شیوع این جنس امیدها به خودی خود یک نوع هشدار در از بین رفتن امیدهای عینی و در دسترس را به همراه دارد.
اما چه عواملی میتواند در امیدبخشی و افزایش انگیزه دستکم در آینده نه چندان دور تاثیرگذار باشد؟ شاید نتوان خیلی دقیق درباره واقعیتهای انگیزهبخش حرف زد اما تا حدودی میتوان بر سر مسائلی مثل نکات زیر توافق داشت:
دیدنِ روندهای سالمی که تربیت و پرورش نسلهای بعدی مدیران و نیروهای مفید برای حاکمیت را نشان میدهد. هیچ چیز به اندازه اطمینان به این موضوع که برای انتخاب شدن یا تصمیم سازی و تصمیمگیری در درون ساختار، روندهای شایسته سالاری وجود دارد، یا این باور که رابطه و رانت بیشتر در حاشیه هستند تا متن، نمیتواند برای جوانان مذهبی امید و انگیزه برای تلاش ایجاد کند.
اطمینان به شنیده شدن انتقادات، حتی اگر پذیرفته نشوند، نکته دیگری است که میتواند جلوی زوال امید را بگیرد. اگر نقدهای جدی و محترمانه، هر چند صریح و سنگین باشند، حتی شنیده نشوند، و منتقدین با اقسام انگها یا افتادن به روندهای پر فشار و پر هزینه قضایی تنبیه شوند،یا هر فرد یا نهادی اجازه پیدا کند خود را در عداد مقدسات قرار بدهد، بهترین روش برای زوال امید انتخاب شده است.
باور به اینکه نیروهایی در ساختار حاکمیت وجود دارند که با تبعیض از هر جنسی که باشد مخالفند و از حداکثر توانشان برای تعدیل وضعیت استفاده میکنند. خواه این تبعیضها منطقهای و اقتصادی باشد، یا طبقهای و صنفی، یا سیاسی و حزبی. مبارزه با فساد نیز از همین مقوله است و اطمینان به وجود نیروهایی که از برخورد ریشهای با فساد و بدون مصلحتگرایی ابایی ندارند از موانع زوال امید است.
شاید درمصداق مفهوم پیداکند