دوگانههای «راست و چپ» و «اصولگرا و اصلاحطلب»، دوگانههای کلانی برای تعریف و شناخت طیفها و جریانهای داخلی سیاست در جمهوری اسلامی بودهاند. عنوانهایی که اگر چه در برهههایی نتوانستند حقیقت رقابتهای سیاسی در داخل ایران را به نمایش بگذارند، اما در کل ترسیم قابل فهمی از جریانهای سیاسی داشتهاند. دوگانههایی که رهبر انقلاب بارها آنها را غیرواقعی و ناسالم معرفی کردهاند. عبارتهای ترکیبی مثل اصولگرای اصلاحطلب هم برای تلطیف و تصحیح این دوگانهها بود که ابداع شد. ترکیبهایی که گاه تعبیرِ به بیهویتی و بیاصالتی جریانهای منتسب داشت.
جا به جایی عناوین از راست و چپ به اصولگرا و اصلاحطلب در سالهای آخر دورهی اصلاحات رخ داد. در سال ۸۴ هم بود که رهبر انقلاب به صراحت این دوگانه را مورد انتقاد قرار دادند و فرمودند: «بنده دعوای اصلاح طلب و اصولگرا را قبول ندارم» از همان سال هم اتفاقا جریانها بر این خطکشی اصرار کردند و هنوز هم اصرار دارند و در تمام تابلوهای تبلیغاتی و فعالیتهای خود از این عبارتها استفاده میکنند. این یعنی این دوگانه مورد پذیرش جریانها قرار گرفته و نمیخواهند و بهتر است بگوییم نمیتوانند از این دوگانه خارج شوند. خارج شدن از این دوگانه هم مثل جریان منتسب به آقای قالیباف که از عبارت اصولگرایان اصلاحطلب استفاده کردند، جز بر بیهویت بودن آن تفسیر نشد.
دوگانهی انقلابی و ضدانقلابی، ادامهی دوگانهی خودی و غیرخودیست با این تفاوت که کنشگرایانه ترسیم شده است؛ ادامه نه از بُعد زمانی، بلکه مفهومی. دوگانهای که لزوما تازه ابداع نشدهاند و سابقهای به اندازهی سابقهی نهضت انقلب اسلامی دارند. اصولا این دوگانهها ربطی به پارادایم سیاست در امر جمهوری اسلامی ندارد و در ساحت انقلاب اسلامی قابل تعریف هستند. حرکتی که معادلههای بزرگتری را در سیاست رقم زده و بنا دارد خطکشیهایی مثل مستضعفین و مستکبرین را ترسیم کند.
دوگانهی انقلابی و ضدانقلابی، ربطی به فضای سیاست داخلی ندارد؛ چون اولا رقابتزا نیستند. ثانیا ذاتا ذیل طیفهای سیاسی داخلی نیست. ثالثا اگر در مورد احزاب داخلی استفاده شود، ترسیمی غیرواقعی خواهد بود. امر سیاسی، اصولا در میانهی رقابتها و تفاوتهاست که نمود پیدا میکند. مردم نیاز دارند تا در میانهی رقابت دست به انتخاب بزنند. مهمترین سیاستورزیهایی نیز در انتخابات(ریاست جمهوری و مجلس و شوراها) نمود پیدا میکند. اگر چه نیازی نیست این رقابتها لزوما در چهارچوب دوگانه و دو طیف رخ دهد و میتواند مثلا در سه ضلع تعریف شود، اما لزوما این اتفاق همیشه رخ نمیدهد.
ادعایی که در مورد محمود احمدینژاد صادق بود. فارغ از دوگانهسازیهای مرسوم و بدون تعلق جدی به یک حزب و ساختار سیاسی در صحنهی سیاسی کلان جمهوری اسلامی حضور یافت و دوبار انتخاب شد. اینکه این عدم تعلق، درست و یا غلط است بحث دیگریست. اما آنچه رخ داد به حتم زائیده شدن راه سومی بود که بعدها توسط جریان راست، بلعیده شده و بدل به پوستی جدید برای یک جریان پیشینی گردید.
نظری بدهید