لازم است ابتدائا بگم که این نقد، در دفاع از جریان و یا به حق دانستن یک جریان و گروه و فرد و شخص نیست و صرفا نقدی بر ساختار و رفتاریست که بر پیگیری برخی پروندههای قضائی حاکم است. مصداق اشاره شده، صرفا یکی از نمونهمثال برای توضیح این نکتهی حقوقی است.
قوهی قضائیه دو بال دارد: یکی دادستانی و دیگری متهم و موکلینش. جایگاه قوهی قضائیه نشستن در جایگاه قضاوت میان این دوست. و اصل هم این است که دادگاه بدون هیچگونه جانبداری باید یک پرونده را قضاوت کند. پرونده چیست؟ تنظیم شکایت توسط سازمان اطلاعات سپاه (یا دادستانی) از مشایی.
آیا پروسه برگزاری و مهمتر از آن، بازنمایی رسانهای آن(چه در خبرگزاری میزان و چه در رسانههای دیگر)، نمایشدهنده بیطرفی قوه قضائیه است؟ مسالهای اساسی که قوه قضائیه مدتهاست در فضای عمومی متهم به آن است و هر بار به طریقی از کنار آن بیتوجه رد میشود.
وضعیت مسالهها و سوالهای پیرامون کیفرخواست را ببینید. اصلا به چه حقی کل سیستم قضایی خودش را در مقام دفاع از یک کیفرخواست قرار میدهد؟ کیفرخواست ادعای یک طرف پروندهست که برای ارائه به دادگاه نوشته و ارائه میشود و در باره درست بودن و یا غلط بودن محتوای آن دادگاه باید نظر بدهد.
این دفاع قوه قضائیه از محتوای کیفرخواست، که حس دفاع از همه چیز کیفرخواست را بازنمایی میکند، از اساس، اصل بی طرفی قوه در یک پرونده را زیر سوال میبرد. قاضی همین پرونده مصاحبهای مفصل در نقد جریان انحرافی دارد و اساسا صلاحیت وی را در رسیدگی بیطرفانه به پرونده را زیر سوال میبرد.
بعد دوستانی هستند که بحث میکنند که چرا کیفرخواست دست متهم بوده یا نبوده است؟ علنی اینشکلی است یا آنشکلی؟ درحالی که بامسائل بسیار ریشهایتری مواجه هستیم که بخشی از آن ماحصل یکیبودن سیستم دادسرا و قضاست و بخش دیگرش بیتفاوتی دستگاه قضا نسبت به نمایش بیطرفی خودش دریک پرونده.
اینها مسائلیست که احتمالا میگذره و میره اما بیتوجهی به آن، آثار عمیقی روی افکار عمومی خواهد داشت.
نظری بدهید