یک: ذهنهایی اینگونه، معمولا ذهنهایی هستند که «همه چیز» را «در مقایسه» میبینند و نسبت به آن اینگونه فکر میکنند. برای همین هیچوقت نمیتوانند «با انصاف» به قضایا و بدون «طرفداری» به موضوع بپردازند. اصل در ذهن اینگونه آدمها این است که فهمشان از صحبتها و متنها و حرفها و اینها، «در مقایسهی» موضوع ِ آن متن با متضادش و یا متضادنمایش باشد. مثلا وقتی متن از یک ویژگی مردانه حرف میزند، شخص میآید و یک دفعه این موضوع را در مقایسهی با زنان فرض میکند. یا مثلا وقتی متن از اصولگراها حرف میزند و مثلا توصیفشان میکند، طرف بیاید و در مقایسهی با اصلاحطلبها به متن گیر میدهد و قس علی هذا. دوستی میگفت که گاهی دستهبندیهای آدمها از مفاهیم اطرافشان به نوعی باعث مقایسه میشوند. وقتی گفته بشود «مرد»، ناخواسته در مقابلش «زن» متصور میشود و برعکس. نکته این است که مخاطب ِ متن و خواننده متن، باید توجه کند که فهمش را به «در مقایسه دیدن» تقلیل نداده و پیشفرضها و انگارههای خود را محدود به موضوع مطرح شده کند. اینکه همه چیز را در مقایسه میبینیم، ناشی از شرایط ِ اکنون است و زوجها و دوطرفهایی که در جامعه فرض گرفته شدهاند. وگرنه در مقام تفکر و تامل درست نیست «در مقایسه»، مطلبی را فهم کنیم.
دو: اصلش هم بر میگردد به دستهبندیهای مسخرهای که درست شده است و باعث شده است تا وقتی یک چیزی را میگوییم، یک چیز ِ دیگری سریع بیاید در ذهنها. اگرچه از یک لحاظ، تقسیمبندیها و طبقهبندیهایی از لحاظ کلی درست است، اما اینکه اینچنین تقسیمبندی را تقسیمبندی ِ تام و تمام و مرزبندی شده و تنها نوع فرض کنیم و مبنای عمل ِ فرهنگی و تبیین ِ ذهنی قرار دهیم، میشود مصداق همان «مهندسهای فرهنگ» که در مورد نگاه ِ مبارکشان صحبتی نکنیم و کاممان را تلخ نکنیم، خوشتر است. چه که فرهنگ را اینگونه دیدن، مصداق مهندسبازیست. جامعهای ساخته شده از ذهنهایی تضادساز و مملو از تناقضهای فکری و اخلاقی و الخ. چه که مثلا تقسیم جامعه به چادری و غیر چادری و چادری را خوب فرض کردن و غیرچادری را بد؛ جامعه را به جوان و پیر تقسیم کردن و جوان را کمتجربه فرض گرفتن و پیر را به بهانهی سن و سال، باتجربه و کارآمدتر و مثالهایی از این دست، همه نمونههای تضادپنداریهای ِ عرفیست و در مقام تأمل راه به جایی نمیبرند.
سه: هر چه، سطحیانگاریست که در مقام فهم ِ متن، متن را در مقایسه فهم کنیم. مقام ِ مقایسه، مقام ِ دیگریست
چهار: نکته اینکه دوستان وقت خواندن ِ این متن، لازم نیست دچار بحران بشوند که جایی خواندهاند که « یعرف الاشیاء باضدادها». تقابلی میان متن با آن جمله نیست. بحث چیز دیگریست.
دلم کامنت می خواهد. کامنتی که تو گذاشته باشی!
[گل]