اصولگرایان بدین جهت که سازۀ قدرت ایدهآل در ذهنشان هرمیست و دستگاه گفتمانیشان با دالّ مرکزی ولایت، عمودیست، تصویری از «نظام» میسازند که اول و آخرش، ولی فقیه است و نقش «انتخاب جمهور» در آن هیچ است. اینگونه، برایشان «تصمیم نظام» و «نظام»، چیزی جز تشخیص، تعیین و تاییدِ مطلق رهبر، نیست.
کلمهچینیهایی مثل «معتمد نظام» نیز برای پیوند زدن امثال قالیباف به این «نظام»، برای افزایش قدرت آنها در امر سیاسی و برای ساخت قدرتی همچنان عمودی و گرفته شده از بالاست. جذاب آنکه خود بسیار برای این امور هیجانزده و ذوقزده میشوند.
برجام، با کنشهای رأس این هرم، ضربهای بسیار سهمگین بر دستگاه تبیینی اصولگرایان گذاشت. در ذهن و گفتمان اصولگرایان، امکان ندارد رهبری خود را ذیل تصمیم نهاد و دستگاهی قرار داده و محدود سازد. این در حالیست که کنشهای رسمی رهبری، در بارۀ فرایند تصمیمگیری و تصمیمسازی، همیشه، خلاف این بوده است. و این خلافِ ساختِ هرمی قدرت است.
اصلاحطلبان اما در سویی دیگر، ساخت قدرت را طور دیگری تصویر میکنند. اصلاحطلبان، حداقل در بیان، اینگونه بیان میکنند که تصویری افقی و تخت از قدرت میخواهند. تصویری که مردم، یا در سطحی دیگر، جامعۀ مدنی، دایر مدار قدرت است.
شکل دادن به لایههای اجتماعی خود با ثبت و تثبیتِ شبکههای اجتماعی، به خصوص پس از انتخابات مجلس ششم، با شکل دادن به سمنها(NGO)، تلاش برای همین مقصود بود. مسیر که اصلاحطلبان در عمل، همۀ این دو دهه، از آن هر روز دورتر و دورتر شدهاند. گویی که ایده آل ذهنیشان، در عمل متفاوت است: قدرتی از بالا نشأت گرفته، ولی با رأسِ هرمی متفاوت با نگاه اصولگرایان.
تمسخر انتخاب مردم در ۸۴، تبخترِ بازنده نبودن و زیر میز بازی زدن در٨٨، راهبرد ِ تَکرار به عنوان عاملِ ساخت هرمی قدرت، زد و بند با شبکههای قدرتی همچون کارگزاران و تکنوکراتها که ماهیتی غیرگفتمانی و پراگماتیستی دارند، همه نشانههایی از تضاد گفتار و کردار در اصلاحات است.
برجام اما با امکان حضور ایدههای حکمرانی اصلاحطلبانه و پیوند زدن حاکمیت با سیاستهای گفتمانی اصلاحطلبی در حوزۀ بینالملل، چالش تضاد گفتار و کردار را به بدنههای حامی اصلاحطلبان، یعنی هوادارانش منتقل کرد. اصولگرایان از طرفی، برجام را محصولِ بینش خود در حوزۀ حمکرانی و از جهتی، تصمیم نظام در معنای اصولگرایی یا نقش اصلاحطلبان در تصمیمگیری و ایجاد؟
نظری بدهید