فکر کنم نسخهی دوم اشا بود که یک مطلبی نوشتم در معرفی ِ کتاب یک لیوان شطح داغ ِ احمد عزیزی. یکی از بهترین کتابهایی که خوانده بودم. کتابی که هر وقت احساس میکنم از همهی کتابها خسته شدهام و وقتی میبینم دنیا دارد میگیردم، میروم و میخوانمش. توی ِ کتابخانهام هم جاییست که وقتی روی تخت دراز میکشم، راحت بشود برش داشت و ورقش زد. به خصوص آن آخرین فصلش که بهترینش است. و ما چندین سال است داغدار وضعیت ِ عزیزی هستیم که روی تخت بیمارستان افتاده است و معالجات پزشکی هم جوابگو نبوده است. دیروز داشتم حاشیههای…