اینجا نجف است و هر چه میگردم، اگر چه نشانی از فاطمه نیست، اما هر چه هست، حال و هوای ِ شهر، فاطمیست. من همه جا دنبال ِ فاطمه میگردم و هر جا میروم، احساس میکنم یک چیزی روی همهی شهر گستره و سیطره دارد. اینجا نجف است و فاطمه، باید مدینه باشد. و من همینجا دنبالش میگردم. در میانهی همهی تاریخی که کوفه و نجف در خود دارد. در لا به لای ِ دیوارهای حرم ِ حضرت ِ امیر. و آنقدر که فاطمه اینجا هست، شاید مدینه نباشد. من اما هنوز مثل ِ آدمهای بهتزده، مدینهی بیفاطمهی پارسال را…