ساختار اجتماعی به شدت دچار گسست شده است. سالهاست. مقصر نظام است؟ قطعا در بخشی از آن نظام مقصر است. اما نظام در واقعیت یک مفهوم یکپارچه و مشخص نیست؛ به خصوص این روزها که تکهپارهبودن مسیرهای تصمیمگیری عیانتر میشود و افتراقها جدیتر خودشان رو نشان میدهند، صحبت از یک عینیت یکپارچه محال است. وضعیت به گونهایست که هر بخش آهنگ خودش را میزند و با همان نیز میرقصد.
اوضاع اجتماعی و روانِ اجتماع و روانِ جمعی به شدت به هم ریخته است؛ در این وضعیت، بسیاری از رفتارها(فردی و اجتماعی) نه لزوما بر اساس حساب و کتاب و نه حتی با پشتوانه احساساتِ انباشتشدهی منظم است. همه چیز غیرمنتظم است. این اتفاق منجر میشود که در رفتارهای فردی و جمعی نوعی از اختلاط و اغتشاش دیده شود.
قبلا نیز چنین رفتارهایی بوده است، اما اکنون بیشتر هم خورده و قاطیتر و متکثر شده است. شاید بتوان گفت که پیشتر، بیشتر فردی بودهاند. کسی که در عین حالی که عرق میخورد، نماز میخواند، دوستدختر دارد و در عین حال، پیادهروی اربعینش نیز ترک نمیشود. در نظر و اعتقاد، مخالف تبرج و نمایش جنسیت و بروز جنسی در انظار عمومی است و در فضای عمومی، بر خلاف اعتقادش، خودش عامل محسوب میشود.
مساله این است که این وضعیت اکنون به تکثیر رسیده و به امری عادی بدل شده است و صورت جمعی پیدا کرده است. مثلا جریانی ـ حداقل در ظاهر ـ مخالف خشونت است، ولی در اتفاقات اجتماعی خشونتورزی میکند. تعبیر نفاق در مورد این اتفاقات به نظر دقیق نمیتواند وضعیت را توضیح داده و توصیف کند و ممکن است باعث خطای تحلیل شود. نفاق نیست چون نفاق آگاهانه است. گسست اما حاصل وضعیت روان جمعی و اجتماعی و به هم ریختگیست. چیزی شبیه به زوال معنا و از دست رفتن نظم عقلایی که ترکیب امور متضاد روشنترین حاصلش است.
قطعا باید اینجا تاکید کنم داریم در مورد فضای اجتماعی صحبت میکنیم و نه لزوما کنشهای سیاسی که البته ممکن است متاثر از فضای اجتماعی باشد؛ اما گسست به نحویست که زنجیره ارتباط اجتماع و سیاست را هم مختل کرده و به سختی میشود ارتباطی بین ارزشهای اجتماعی شخص و کنشهای سیاسیاش پیدا کرد.
نظری بدهید