تریبون مستضعفین ـ از زمانی که راه افتاد، خرج ِ ما را زیاد کرد. هر بار که از متروی ِ شهدا پیاده میشدم، کشش ِ کتابهای جدید، ناچار میکرد که هر چند کوتاه اما سری به این کتابفروشی بزنم. کتابها به خوبی انتخاب میشود و به وضوح، دقت و شاید حتا وسواس در انتخاب آنها را میتوان مشاهده کرد. این میشود که شاید مرتبهای نباشد که داخل کتابفروشی بشوم و کتابی خوب برای خواندن پیدا نکنم. دو سه نفر کتابفروشی را میگردانند که فروشندهی ساده نیستند. کتابها را میشناسند و میتوانی از آنها به عنوان مشاور نیز در انتخاب کتابها…
یعنی یک چیزهایی هست، صبر میخواهد. یک چیزهایی صبر ِ ایوب! چند وقتیست به بهانهای سری به خانوادههایی میزنیم که عزیزانشان را در اتفاقات ِ سال ِ فتنه از دست دادهاند. خانوادههایی مختلف که هر کدام نیز در محلههای مختلف ِ تهران و با فرهنگهای مختلف زندگی میکنند. گروهی که جمع شدهایم، هم از خواهران هستند و هم از برادران. میرویم دستمان را توی جیبمان میکنیم، شیرینی و گاه گل میخریم، کرایهی تاکسیمان را خودمان حساب میکنیم و میرویم در ِ خانهی آن خانواده را میزنیم و میرویم داخل. اسکنر و دوربین ِ فیلم برداری و سه پایه و میکروفون…
برای ما، قدیانی روزی نویسندهای بود که در جبههی حزب الله به قلم زدن بر ضد دشمن میپرداخت. هنوز نیز گاه، نوشتههای قدیانی مددرسان جبههی حزب الله است. اما چندیست که بیادبی و فحاشی، چه در نوشتههای قدیانی و چه در نوشتههای سایرینی که در قسمت ِ نظرات مطالبش به نظردهی میپردازند، قدیانی را در حاشیهها قرار داده است و گاه ترس ِ آن میرود که آبرویی که از حضور در حزب الله کسب شده است، با این بیادبیها، بر باد رود. این متن نیز نه برای قدیانی که برای سایرینیست که در محیط نت قلم میزنند نگاشته شده است…