بازی ‌ِ مسخره‌ی تمسخر اصغر فرهادی و به همان اندازه، بازی ِ مسخره‌ی حلوا حلوا کردن‌ش، از همان زمان آغاز شد که انتظارش می‌رفت. وا ماندم که این همه از چیست؟ این همه هول برداشتن‌ها از این‌که یک نفر رفته است و جایزه‌ای گرفته است برای چیست؟ چرا این همه سر و صدا. نه این‌که مثلا برای این جایزه اهمیت قائل نباشم که این‌طور نیست. بلکه نحوه‌ی تشویق و تاییدها در بسیاری از موارد معطوف به خود جایزه نبود. دعواها و بحث‌ها، خاله‌زنکی بودند. بحث‌های مسخره‌ی دست دادن ِ محرم و نامحرم که انگار از اصغر فرهادی چه انتظاری غیر از این می‌رفته است. بحث‌های مسخره‌ی هدیه گرفتن از دست ِ مدونا انگار انتظار داشته‌اند مثلا مثل ِ مراسمات ِ ایرانی، هفت هشت ده نفر بالای سن بایستند از مسئولان ِ یقه بسته و روحانیون و نوبت هدیه که شد دست به دست کنند و بین هم تعارف کنند و آخر سر هم یکی هدیه را بدهد به برنده‌ی جایزه.بحث‌های مسخره‌ی علامت‌هایی که با دست رد و بدل شده بود و غیره و غیره وغیره.

همه و همه بحث‌های نازلی بود. آن طرف هم همین رفتارها گاه مایه‌ی شادی‌شان و افتخارشان و انگار که این رفتارها، ایرانی‌جماعت را در سطح جهانی، به صورت ِ «آدم» به نمایش می‌گذارد و این می‌تواند مایه‌ی آبرومندی باشد! چونان که در حداقلی از فهم، جایزه‌گرفتن را در این مراسمات، به معنای ِ هنری بودن ِ مطلق ِ اثر می‌دانستند. همینان که می‌فهمند و ابراز نمی‌کنند که بسیاری از جوایزی که به ایرانیان داده می‌شود، بو و طعم ِ سیاسی می‌دهد و مسیرها برای هر هنرمندی برای گرفتن جایزه باز نیست.

ما گیر کرده‌ایم. در این رفتارهای خاله زنک. فرهادی از آن ِ ما نیست. مسئله‌اش هم مسئله‌های ما نیست. زندگی‌اش هم زندگی ِ خیلی از ما نیست و شباهتی به زندگی‌های ما ندارد. او، نه نماینده‌ی جمهوری اسلامی‌ست و نه نماینده‌ی ما و فیلم‌ش نماینده‌ی بسیاری از ایرانیان نیز نیست. همینان که در اکنون‌زدگی دست و پا می‌زنند، زمانی مایه‌ی فخرشان فروش فیلم بود و در باتلاق ِ مقایسه‌ی فیلم با اخراجی‌ها افتادند و زمین خوردند. همینان که سلیقه‌ی مردم و علاقه‌های عمومی را تمسخر کردند که برای دیدن اخراجی‌ها دسته دسته به سینماها می‌رفتند، این همه را مردم نمی‌دانند و نمی‌دانستند و علت را «نفهمی» و «نادانی» و سطح ِ پایین بودن این مردم بیان داشتند. این جماعت ِ فرهیخته‌ی روشن‌فکرنمای ِ غیر ِ مردمی. همینان هم تکنیک را تمام‌کننده نمی‌دانند و اگر کارگردانی کنایه‌ای به اصغر فرهادی بزند، آتش ِ مهمات‌شان را به سمت ِ او می‌برند.

اصغر فرهادی از ما نیست. نماینده‌ی روشن‌فکری‌ست. نماینده‌ی قشری که روشن‌فکرترین زن ایران و صاحب تئوری داماد لرستان را از آن ِ خود می‌دانند. نماینده‌ی قشری که هر که بر نظام باشد، مردمی‌ست و هر که همراه ِ نظام، غیر مردمی. و برای همین است که برای سیدمحمد حسینی ِ شومن، کف می‌زنند و می‌ستایندش.

اصغر فرهادی یک فیلم‌ساز است. یک فیلم‌ساز ِ خوب. اما نه موافق ِ دیدگاه ِ‌ ما. بگذارید، هوچی‌گران، بر منوال ِ سیاسی‌دیدن ِ همه چیز، برای‌ش کف بزنند. چیزی از مصطفای ِ شهید کم نمی‌شود.

همرسانی: