تریبون مستضعفین – خیلی وقت نیست که مدرسه‌ی عالی شهید مطهری بدل شده است به دانشگاه شهید مطهری. اتفاقی که نه عقل لزوم ِ آن را تایید می‌کرد و نه منطبق بر آرمان‌هایی بود که منجر به شکل‌گیریِ نهادی با عنوان مدرسه‌ی عالی شهید مطهری شده بود.

از آن زمانه تا کنون  چیزی نمی‌گذرد. تا اکنونی که طراح اصلی ِ تبدیل ِ «مدرسه‌ی عالی» به «دانشگاه» به اتهاماتی جدی، در گیر و دار ِ پرونده‌ی قضایی ِ خویش است و در هاله‌ی استعفا، از مدرسه‌ی عالی رسما اخراج شده است. تبدیل ِ مدرسه‌ی عالی به دانشگاه، تبدیل ِ ساده‌ی یک اسم و عنوان نبود و در اصل، تغییر ماهیت بود و این نشانه را به دیگران ارائه می‌داد که مسئولین ِ مدرسه، شکست را در انجام ِ آرمانِ وحدت حوزه و دانشگاه پذیرفته‌اند.

آقای امامی کاشانی، که چندین و چند سال است به بهانه‌ی مطالعاتِ عمیق ِ(!) مهدویت‌شناسی، مدیریت مدرسه را یله و رها کرده‌اند و جز در امور ِ قدسی، چون افتتاح و اختتام سال تحصیلی، به سخنرانی و موعظه‌ نمی‌پردازند، رسما و در جلسه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، درخواست تبدیل مدرسه‌ی عالی را به دانشگاه مطرح نموده و علما و زعمای ِ فرهنگ ِ این مملکت ـ که از اقبال ِ بد ِ این روزها کار سیاست‌گزاری فرهنگ در دست ایشان است ـ مُهر ِ تایید بر این درخواست زدند. و چنان کردند که صدای آرمان‌خواهی طلاب و دانش‌جویان مدرسه‌ی عالی و فعالان حوزه‌ی فرهنگ برون آمد. چنان شد که پس از پیگیری‌های بسیار، آقای امامی کاشانی ـ که بعید می‌دانم به جد در جریان تمام جریانات ِ این تبدیل ماهیت قرار گرفته باشد و حتا به جد در جریان دلایل ِ مخالفت ِ طلاب و دانش‌جویان ـ پذیرفت که مدرسه‌ی عالی شهید مطهری ِ میدان ِ‌ بهارستان، با همین عنوان ِ «مدرسه‌ی عالی» به کار خویش ادامه دهد و شعبه‌های دیگر آن، یعنی مشهد و یزد و زاهدان، به دانشگاه بدل شوند. یک چیزی مثل ِ شترگاوپلنگ.

و حال، طراح اصلی این تغییر ماهیت، که از مسئولین مدرسه‌ی عالی بود، اکنون به دلیل اتهاماتی باید در برابر قوه‌ی قضائیه پاسخ‌گو باشد و چندی نمی‌گذرد که با احترام از مدرسه‌ی عالی اخراج شده است. و این سرنوشت، برای بسیاری از طلاب و دانش‌جویان مدرسه، امری عجیب و غریب نبود و خیلی پیش‌ترها هشدارش را داده بودند.

***

در جمهوری اسلامی، یکی از آرمان‌های انقلاب، دگرگونی ِ نظام آموزشی بود. چه که عقیده بر آن بود که نوع سیستم آموزشی نمی‌تواند امری بی‌تاثیر پنداشته شود و آن را نمی‌توان تنها یک «ظرف» فرض گرفت که با ارائه‌ی محتوای خوب در آن، بتوان نیروهایی برای انقلاب پرورش داد. سیستم، روش، نحوه‌ی ارائه‌ی محتوا و مسائلی از این دست، از فلسفه‌ی تربیت، پرورش و آموزشی بر می‌خیزید که در تضاد با ماهیتی‌ست که بنای دانشگاه ـ در معنای اخص‌ش ـ بر آن نهاده شده است.

آن‌چه که از معنای وحدت حوزه و دانشگاه، از ادبیات رهبران و نظریه پردازان جمهوری اسلامی بر می‌آید، توجه به وحدت در سوگیری و جهت است که معنایی وسیع و گسترده است. این ادبیات با نگاه‌هایی وسیع‌تر و عمیق‌تر شده است. چنان که نظام ِ آموزشی تمدن اسلامی را متفاوت از نظام آموزشی تمدن غرب پنداشته‌اند. هرچه، به نظر مفهوم ِ مشترکی وجود دارند که بسیاری بر آن توافق دارند و آن این است که نظام آموزشی تمدن اسلامی با دو نمونه‌ای که هم‌اکنون در ایران رایج است، یعنی حوزه و دانشگاه، متفاوت خواهد بود.

این دو نمونه که البت با آن‌چه که بوده یا در غیر ِ ایران هستند متفاوت هستند. عنوان مراکز آموزشی شبه مدرن بر هر دو نوع ِ این مراکز صدق می‌کند. آمیزه‌ای از مشخصه‌های هر دو نوع، در هر دو مرکز دیده می‌شود. چه که در مفهومی نمایشی، از مشخصه‌های نظام آموزشی دیگر بهره جسته‌اند. ولی در اصل، به نوعی بدل شده‌اند نه این و نه آن. و این مشخص نشدن ِ ماهیت، وضعیتی برزخی برای هر دو ایجاد نموده است.

سیر ِ گذار از مراکز آموزشی شبه مدرن به مراکز آموزشی تمدن اسلامی، سیری به فراخور، نه فقط تأمل در ساختارها و محتوا، که تأمل در سوگیری هر یک از این دو است. این‌که ساختار چه چیزی را در خود بازتولید می‌کند و محتوا بر اساس چه شاخص‌هایی چیده می‌شود. فراخوانِ آموزش‌ها شامل چه کسانی می‌شود و این فراخوان، شامل چه نوع احوال و اوضاعی می‌گردد؛ و پرسش‌هایی از این دست.

اکنون اما، بیش از آن‌که در گیر و دار ِ پاسخ به این پرسش‌ها باشیم، در گیر ِ نگاه داشتن «روحیه‌ی پرسش‌گری» هستیم. مراکزی که خویش را عقب‌افتاده‌تر از سیر ِ طبیعی انقلاب دیده‌اند، گو پس‌رفتن از موضوع و دگرگونه کردن پرسش را، حل مسئله پنداشته و پاک کردن صورت مسئله را، راه ِ حل.

همرسانی: