مجتبی دانشطلب
تنشهای انتخابات پرهیاهوی سال ۸۸ محمل سیاسی شدن بسیاری از کسانی بود که پیش از آن مستقیما دستی در سیاست نداشتند، هنرپیشگان و خوانندگان و شاعران و داستان نویسان و دیگرانی بودند که دست به حرکات و موضع گیریهای انتخاباتی زدند و حتی اظهارنظرهای تند سیاسی هم از آنها دیده و شنیده شد. به غیر از مواردی مثل محمدرضا شجریان، محمد نوری زاد، عبدالجبار کاکایی و عناصر کم اهمیت تری مانند بهاره رهنما و محمد حسینی و…، یکی از کسانی که دخالت عینی او در رقابت سیاسی باعث تعجب بسیاری از مخاطبانش شد سیدمهدی شجاعی بود. او که در حوزه ادبیات داستانی قلم میزند و با بیشتر با کتابهای مذهبی (مانند کشتی پهلوگرفته) شناخته میشود بلافاصله بعد از مناظره مشهور نامهای به رئیس جمهور نوشت و گفت که «احساس وظیفه» کرده تا نکاتی را درباره اخلاق و حفظ حرمتها و مسائلی به ایشان گوشزد کند و ذیل آن انتقادات و نسبتهای تندی را هم خطاب به رئیس جمهور مطرح کرد.
وحید جلیلی سردبیر سابق مجله سوره و سردبیر فعلی نشریه راه در واکنش به این نامه جوابیهای خطاب به شجاعی نوشت که بعد از آن صدایی از شجاعی ـ یا دوستانش ـ شنیده نشد. جلیلی با یادآوری اینکه «از ارادت شما به آقای موسوی و خاطرات خوشتان از روزنامه جمهوری اسلامی کم و بیش مطلعم» از معاملهای که شجاعی با آبروی خودش کرده اظهار تعجب و تأسف کرد و در مقابل ادعای نگرانی و «احساس وظیفه» شجاعی درباره حفظ ارزشهای اخلاقی به تهمتهایی مثل «رمال، کفبین، خرافی، دروغگو، افراطی، تفریطی، متوهم، خودخواه و…» به رئیس جمهور، در مورد نکوهش توسل به هر شیوهای برای کسب مقام و موقعیت به قضیه مدارک جعلی و فروش منزل هزار متری به ثمن بخس به نخست وزیر دفاع مقدس، و در مورد انذار به حفظ حرمت و آبروی اشخاص به سابقه خود شجاعی در نوشته های تندی مانند رزیتاخاتون و شازده، و بازی با آبروی استوانههای نظام اشاره کرد.
بیش از دو سال گذشت تا رضا امیرخانی از دوستان شجاعی به نفع او موضع گیری کرد، او قبل از اشاره به احساس انسدادی که صدا و سیما با پخش نکردن ربنای شجریان ایجاد میکند گفت: «فضای سیاسی گاهی وقتها به شکلی دچار انسداد میشود که سیدمهدی شجاعی، وقتی به دغدغه همیشگیاش که اخلاق است، میآید و در فضای انتخابات راجع به موضوعی غیراخلاقی، که دست کم امروز غیراخلاقی بودن آن بر همه ثابت شده، اظهار نظر میکند و موضع میگیرد، یک آدم سیاسی درجه دو که در پوستین فرهنگ افتاده، به خودش حق میدهد که به او توهین کند.» امیرخانی مشخصا به موضوع توهین اشارهای نکرد اما توهین خود او به جلیلی ـ و حساسیتهای سیاسی دیگری که در آن مصاحبه بود ـ واکنشهای منفیای را از طیف مخاطبان شجاعی و امیرخانی موجب شد؛ بعضی توهین به بهانه نقد شدن را ناشی از توهم اشرافیت طبقاتی و تعبیر واژگونه انسداد دانستند، و علت اصلی تنشها را نیز اشتباه هنرورانی که در پوستین سیاست افتادهاند تحلیل کردند.
پیشتر که محمدرضا سرشار در نشریه فرهنگ عمومی نقدهایی بر شجاعی وارد کرده بود نیز حساسیتهایی به وجود آمد. سرشار گفته بود: «بهطور کلی او را داستاننویس نمیدانم. او نویسندهای است که داستانهای مذهبیاش – به تعبیر کسی- روضههای دینی است. یعنی شما اگر بخواهید از نظر ساختار این آثار را نقد فنی کنید تاب نقد نمیآورند. به نظر من قسمتهای بزرگی از آثار داستانیاش بیشتر انشاءهای خوبی هستند که از قضا دختر دبیرستانیها و در کل نوجوانان اهل ادبیات یا آنهایی که داستان را در معنی فنی آن نمیشناسند آن را دوست دارند. منتها شجاعی ذائقه قشر جوان مذهبی کمتر آشنا با ادبیات اصیل داستانی را میشناسد.» چاپ این سخنان موجب عذرخواهی رسمی منصور واعظی رئیس نهاد کتابخانههای عمومی (خریدار همیشگی انتشارات نیستان، متعلق به شخص شجاعی) شد که با نوشتن «عرض پوزش از کدورتی که ممکن است برای برخی از عزیزان پیش امده باشد» صراحتا اظهار کرد: «اگر مطلب فوق را قبل از انتشار دیده بودم اجازه انتشار این بخش از مطلب را نمیدادم.»
علیرغم شهرت شجاعی در میان جوانان مذهبی، ادبیات روشنفکری ارزشی برای نوشتههای او قایل نبوده و آثار او را در زمره آثار شناخته شده در ادبیات معاصر به حساب نیاورده است. هر چند کتابهای او شمارگان و دفعات چاپ بالایی دارند اما عدهای حتی بـا قبول صحت شمارگان هم عمده سهم فروش این کتابها را خرید کتابخانهها و نهادهای فرهنگی وابسته به دولت یا سایر نهادهای حکومتی میدانند که این خصوصیت سیدمهدی شجاعی را از الگوی یک داستان نویس مستقل متمایز میکند. یکی از وبلاگ نویسان حوزه ادبیات در اینباره مینویسد: «کتابهای شجاعی معمولا چندین بار تجدید چاپ میشوند و حتی تا چاپ بیست و ششم هم پیش رفتهاند! البته در مورد فروش آثار او و کلا کتب مورد حمایت حکومت حرف و حدیث زیاد است؛ چاپ پانزدهم یعنی ۱۲ چاپ اول را یکجا کتابخانههای عمومی خریدهاند و دو چاپ بعدی هم نصیب مساجد و مدارس شده است و یک چاپ هم میماند که پیشکش خودتان!»
همین وبلاگ نویس که از نظر فکری در نقطه مقابل کسانی مثل محمدرضا سرشار قرار دارد درباره شجاعی مینویسد: «طنزهای اجتماعیاش ارزش یکبار خواندن را دارند اما وقتی میخواهد مسائل اخلاقی را اجتماعی کند فاجعه رخ میدهد. برای نمونه در کتاب “طوفان دیگری در راه است” (چاپ ششم!)، یک فاحشه بعد از دیدن یک بچهٔ نسبتا عقب افتاده، متحول میشود؛ نامش را به زینب تغییر میدهد، درآمدش را تطهیر میکند و سرپرستی بچه را قبول میکند. بچه میرود خارجه درس میخواند و بر میگردد که به کشورش خدمت کند و بعد میرود جنگ، بشود همرزم چمران… و چقدر همه چیز آبکی اتفاق میافتد. جوری که میگویی خدایا فهمیه رحیمی، همان ویرجینیا وولف نیست؟!!» جنس انتقادهای مطرح شده نشان میدهد علیرغم استقبالی که از آثار شجاعی میشود آثار او در میان اهالی ادبیات و منتقدان جایگاهی ندارد.
اخیرا جلسه تازهای در نشست هفتگی شهر کتاب برگزار شده که اظهارنظرهای سیاسی شجاعی در آن حساسیتهای تازهای را برانگیخته است. خبر این نشست ابتدا توسط خبرگزاری فارس منتشر شد که دوستان شجاعی (صابر امامی، مجید مجیدی و رضا امیرخانی) با حضور خود او آثارش را تحلیل خواهند کرد، عنوان جلسه هم «بررسی کارنامهٔ سید مهدی شجاعی» معرفی شد، اما همانطور که مهر بعد از نشست به درستی گزارش کرد جلسه به «گرامیداشت سیدمهدی شجاعی» تبدیل شد. خبر این جلسه مورد توجه رسانههای مخالف هم قرار گرفت و بعضی اشخاص آن را نشانه تغییر کلی در جهت گیری شجاعی تلقی کردند.
مجیدی در این جلسه با یادآوری خاطرات خود از روزنامه جمهوری اسلامی گفت: «من بیش از ۳ دهه با شجاعی دوست بودم که به قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای دراماتیک برمیگردد.» و دوست خود را اینگونه توصیف کرد که: «خورشیدی بوده که بر همه تابیده و چتر حمایتی او نه تنها در ادبیات بلکه در همه حوزههای هنری حامی همه بوده است» مجیدی ادامه میدهد که شجاعی: «چه در مسئولیتهای فرهنگی و چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان دوست و همکار همواره حضور داشته و اینها لایههای پنهان شخصیت یک هنرمند که اخلاق او است را تجلی میدهد.» و یادآور میشود که شجاعی نسبتی با جریانهای روشنفکری نداشته است: «به نظر من یکی از ویژگیهای بارز او این است که طراوات خودش را حفظ کرده و اسیر جریانهای روشنفکرمآبانه نشده علیرغم اینکه در بطن این جریانها هم قرار گرفته است.»
صابر امامی نیز ضمن سخنانی درباره هنر دینی گفت: «این قصهها نیستند که شناسنامه شجاعی را تشکیل دادهاند و ما به خاطر این داستانها اینجا نیامدهایم چون معتقدم اگر قرار باشد به خاطر این آثار شجاعی را بررسی کنیم آثار مشابه خیلی خوبی هم در قلم دیگران داریم… خوشا به حال نویسندهای که نسبت خود را با کربلا تشخیص بدهد و از این منظر است که آثار شجاعی در تعریف ادبیات دینی میگنجد» رضا امیرخانی نیز در این جلسه گفته است: «تفاوت عمده آثار سید مهدی شجاعی با دیگر آثار این است که به جای اینکه دچار کلیشههای رایج بشود خودش سبک جدیدی خلق کرده. در داستاننویسی امروز میگویند دانای کل، راوی سوم شخص یا راوی اول شخص اما من اسم راوی داستانهای مذهبی سید مهدی شجاعی را راوی فروتن میگذارم که جایگاه خودش را در قیاس با معصوم میداند کجاست.»
دوستان شجاعی در این جلسه یکسره او را تجلیل و تقدیس کردند و بعد از آنها خود شجاعی بود که عنان سخن گرفت و در سخنانی عجیب دست به سیاه نمایی فرهنگی و سیاسی زد. شجاعی یکباره مدعی شد: «فاجعهای در فرهنگ ما در حال اتفاق است که نمیتواند ذهن من را از آن خالی کند. ما در سراشیبی اضمحلال فرهنگی قرار گرفتهایم و بدون تعارف بعد از ۲ سال که صحبت نکردهام و حضور نداشتهام درد دلها و هشدارهای خودم را بیان میکنم» او ادعا کرد: «باید مثل طبیب به این بیمار در حال مرگ توجه کنیم.» و با رد تأثیر دشمن در عرصه فرهنگ و سیاست گفت: «خیلی راحت است که دشمن [موهومی] را تصور کنیم و همه اشتباهات خود را گردن او بیندازیم و بگوییم که ابتذال فرهنگی ما مرهون زحمات دشمن است. باورم این است که بیش از دشمن خود ما این لطمات را به خود وارد کردهایم.»
این سخنان با آنچه از سابقه شجاعی شناخته میشد کاملا در تضاد بود. شجاعی سرمقالههای خود در نشریه نیستان (۷۴ _ ۷۶) را در کتابچه «حرفهایی که کهنه نمیشوند» آورده تا آنطور که خود در مقدمه آورده نشان بدهد که همان مشکلات ۱۷ سال پیش همچنان وجود دارند. اما او در سرمقالههایش رویکرد دیگری داشت و در یکی از آنها صراحتا مدعی میشود: «یکی از اصلیترین مسائل، تهاجم فرهنگی است. اولین و مهمترین قدم در این مسیر، درک تمام و کمال این مقوله است» و میگوید: «جای تردید ندارد که دشمن به خصوص پس از پایان جنگ تحمیلی، جبهه فرهنگی گستردهای را علیه انقلاب اسلامی گشوده است» و مطالبه فرهنگی خود را اینطور مطرح میکند که: «فهم عمیق این تهاجم و برنامه ریزی دقیق و دراز مدت برای مقابله با آن بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد، به عنوان اصلیترین و محوریترین نهاد فرهنگی کشور است». [ص ۱۲۴]
او در سرمقاله دیگری صراحتا میگوید: «اگر در این جهان پر آشوب که همه قدرتها کمر به نابودی این ملت بستهاند، خودمان هم به خاطر اختلاف نظر، با هم خط کشی و جبهه بندی کنیم بیشتر دشمن شاد میشویم» [ص ۱۴۲] اما در نشست فرهنگی شهر کتاب شجاعی با گردشی عجیب درباره معیار شاد شدن دشمن آن را «ساده لوحانه» میخواند و میگوید: «ما نباید فرمول ساده و ابتدایی را در تعریف دشمن استفاده کنیم و استفاده از یک تعبیر درباره دشمن سادهلوحانه است وقتی امام خمینی گفت هرگاه دشمن از شما تعریف کرد به خودتان شک کنید این یک دشمنشناسی برای یک زمان خاص صادق بود. این روش دشمنشناسی ۲۰۰ سال پیش است حتی در ۲۰۰ سال پیش هم دشمن این دشمنشناسی ما را میشناخت.»
شجاعی که همواره خود را فراتر از جناح بندی ها و مستقل معرفی میکند اما در اظهار نظر رادیکالی دشمن را درست در نقطه مخالف سیاسی قرار میدهد و میگوید: «در اینجا من لفظ دشمن را برای مورد دیگری غیر از آن دشمن خارجی به کار میبرم و آن دشمن ما را وادار کرد که دروغ بگوییم و سکه باطلی رایج داد تا افراد با دروغ به جایگاههای مختلف برسند. الان کسی که دروغ نمیگوید دچار فقر میشود.» و ناگهان به فضای انتخابات گذشته باز میگردد: «من ۲ سال پیش به طور رسمی هشدار دادم که وقتی برخی مدیران دروغگویی میکنند مردم هم همان راه میروند.» و شعارهای سیاسی نخ نما شده درباره پوپولیسم و عوامگرایی را تکرار میکند: «یکی از کارهای دشمن توسل به عوامفریبی است و تکیه بر عوام جای تکیه بر فرهیختگان جامعه است. اگر تمام ثقل خود را بر عوام قرار دهیم نهایتا فریب عوام را هم میخوریم و باعث تنزل ذائقه و دیدگاههای ما میشود.»
خواص گرایی نیز به ظاهر با سابقه شجاعی در تضاد است اما سخن عجیبتر همان نفی دشمن خارجی و روی آوردن به دشمنشناسی جناحی بود. وبلاگ آرمانشهر به قلم حامد فتاحی نقدی بر این سخنان شجاعی وارد کرد و با گفتن اینکه: «آقای شجاعی! لحن شما باید لحن یک پشیمان باشد نه لحن یک طلبکار» استشهادی از دشمنشناسی شجاعی آورد که به مصاحبهای در سال ۷۶ با ماهنامه صبح مربوط میشود. شجاعی در آن مصاحبه میگوید: «تهاجم فرهنگی یک تعبیر عام دارد، یک تعبیر خاص و یک تعبیر اخص. در هر سه مورد اینها، یهود به معنای صهیونیزم حرف اول و آخر را میزند… تهاجم فرهنگی به تعبیر خاص آن از همین یکی دو سده اخیر، آغاز شده است… پروتکلهای علمای یهود را نگاه کنید، همه چیز در کشورهای تحت سلطه رسمی و غیر رسمی، طبق برنامه پیش میرود.»
شجاعی حتی پا فراتر میگذارد و بدبختیهای جهان سوم را ناشی از توطئه صهیونیسم و استکبار میداند و میگوید: «بیتردید عمده بلاهایی که بر سر مردم ایران و جهان در این مدت آمده، از سوی انگلیس و آمریکا و گردانندگان یهودی آنها بوده است.» و انقلاب اسلامی را به عنوان یک «معجزه» چنین توصیف میکند: «در ایران هم مثل همه جای دیگر، هم چیز طبق برنامه پیش میرفت تا اینکه ناگهان امام آمد و قاعده بازی را به هم ریخت، خوابشان را آشفت و معادلاتشان را بر هم زد.» و باز درباره تهاجم فرهنگی میگوید: «وقتی به خود آمدند و وقتی دیدند که با جنگ و حصر اقتصادی و نظامی هم نتوانستند بنیان این نظام را براندازند، تهاجم فرهنگی تازهای را علیه این تفکر و اندیشه که برای آنها جدیترین خطر محسوب میشد، آغاز کردند و این همان تعبیر اخص تهاجم فرهنگی است.»
از قسمتهای جالب سخنان شجاعی در نشست شهر کتاب اشاره او به مخالفت سلیقهای یکی از مدیران با صدای شجریان و اشاره مستقیم او به طرح جمع آوری ماهوارهها به عنوان «تعریف از دین» است. در خبر فارس آمده: «وی همچنین با اشاره به بغض داشتن مسئولان فرهنگی کشور نسبت به هنرمندان و انتقاد از جمعآوری ماهوارهها آن هم با عملیات رزمی و ورود به خانههای مردم گفت: چنین کاری را در صدر اسلام عمر هم انجام داد و آن زنی که در خانه بود به این کار عمر ۶ ایراد وارد کرد.» که سخنان او هم از جهت مخالفت با جمع آوری ماهواره و هم واژگون نمایی تلاش نیروی انتظامی برای وارد نشدن به حیطه خصوصی منازل جالب توجه است.
بخش دیگری از سخنان شجاعی درباره ممیزی وزارت ارشاد بوده است. قطعا نویسندگانی که جنس آثارشان شبیه به آثار شجاعی است با کمترین مشکل در ممیزی کتاب مواجه میشوند و دیگرانی که ارادت خود را به نظام نشان ندادهاند با تنگناهای بیشتری مواجه میشوند. طیف روشنفکر نیز همواره ممیزی را دستاویز تبلیغات قرار داده و ضعف خود را پشت موضع گیری علیه ممیزی پنهان کرده است. اما جالب اینجاست که نویسندگان و هنرمندان انقلابی و ارزشی نیز گاهی از همین روش استفاده میکنند! ضعف آثار یا تن دادن به حاشیههای سیاسی و مسائلی از این دست باعث ریزش مخاطب میشود و این احتمال را ایجاد میکند که صاحب اثر با مظلومیت نمایی درصدد است توجهها را نسبت به خود جلب کند. ابراهیم حاتمی کیا مکررا از این روش استفاده کرده و غیر از نویسندگان کمتر مطرح، حالا شجاعی نیز به طور اخص روی ممیزی ارشاد تأکید فراوانی کرده است.
از آنجا که مدلول گفتههای شجاعی ایراد همیشگی و جزئی در بررسیهای ممیزی (و در یک مورد تنها درباره عوض کردن واژه نوشیدنی به جای شراب و بزرگنمایی بیش از حد آن) است نویسنده وبلاگ آرمانشهر با اشاره به سابقه شخصی خود در حوزه کتاب ادعای شجاعی را با یک سوال جدی مواجه میکند و مینویسد: «فقط آدمهای بیخبر و غریبه با کتاب و داستان و رمان هستند که این ادعای شما را باور میکنند… چیزی که پیش روی ماست، خیل داستانها و رمانهای فارسی و خارجی چاپ سالهای اخیر و همین سال ۱۳۹۰ است که مثل نقل و نبات در آنها، کلمههای «ویسکی»، «اسکاچ»، «کنیاک»، «ودکا»، «شامپاین»، «آبجو» و متعلقات و لوازم نوشیدن آنها مثل «گیلاس»، «مزه کردن»، «گرم شدن»، «رقیق کردن» و… به کار رفته است. ما باید ادعای شما را باور کنیم یا کتابهای منتشر شدهای که پیش رویمان هستند؟»
مشکل ممیزی همواره بیدقتی و فقدان تخصص در بررسی آثار هنری بوده است، اما شاید همانقدر که ضعف ممیزی باعث لحن حق به جانب شجاعی شده به همان میزان هم شجاعی باید از پرت بودن اعضای ممیزی برای سبک سنگین کردن آثار خودش متشکر باشد. به عنوان نمونه شجاعی کتاب «دمکراسی یا دمقراضه» را سال ۸۷ یکسال قبل از انتخابات تحت عنوان «متون فاخر» چاپ کرده و چاپ پنجم و ششم آن هم در فاصله نزدیک به انتخابات هر کدام با شمارگان بیست هزارتایی روانه بازار شده و بعید نیست که خریدهای فله ای و ناآگاهانه هم از آن شده باشد. بدون هیچ شکی اگر ممیزی وزارت ارشاد در سطحی بود که بتواند بیانیههای سیاسی را که در قالب محصولات فرهنگی به خورد مردم داده میشود تشخیص بدهد قطعا انتشار چنین فحش نامهای (که هر کودکی میتواند خطاب آن به شخص رئیس جمهور را متوجه شود) با مشکلاتی مواجه میشد.
هر چند کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» علیرغم شمارگان ادعا شده چندان مورد توجه قرار نگرفته (و این با یک جستجوی ساده اینترنتی قابل فهم است) نویسنده وبلاگی که در ابتدا به او اشاره شد ـ و نوشتهاش به مدتها قبل از این نشست مربوط میشود ـ در مورد مجوز گرفتن «دموکراسی یا دموقراضه» میگوید: «شجاعی چنان سابقهٔ درخشان و مثبتی در حمایت از نظام حاکم دارد که هنوز قبول اینکه ایشان اصل و فرع نظام را کاملا زیر سوال برده، غیر قابل باور است» و با زبانی طنز درباره فرضیه دریافت مجوز مینویسد: «شجاعی شخصا کتاب را میبرد ارشاد و بخش ممیزی. مسئول بخش بعد از یک معانقه و مصافحهٔ آبدار با جناب شجاعی، مجوز کتاب را تقدیم ایشان میکند. نویسنده میگوید شما که هنوز کتابو نخوندید؟! مسئول مذکور میگوید: استاد! خواهش میکنم، این حرفی که شما میزنید از صدتا فحش هم بدتره!! مگه ممکنه کتابی رو شما بنویسید و زبونم لال نعوذبالله ایراد و اشکال ممیزی داشته باشه!؟»
(شجاعی در «دموکراسی یا دموقراضه» مجموعهای از آنچه را همواره درباره شرایط کشور تکرار میکند یعنی؛ دشمن بودن جناح مقابل، وجود توطئه نادانها و عقب افتادهها(!) برای نابودی کشور، همدستی آنها با دشمن، عوامگرایی مفرط و بیتوجهی به خواص، تبدیل شدن دروغ به اصل، هدف بودن دزدی و ویرانی، تاکتیکهای سیاسی برای کسب قدرت، چسباندن حکومت و سیاست به خدا و … را در این کتاب آورده است. در قسمت دوم این نوشته مروری بر داستان این کتاب انجام شده است.)
بر خلاف آنچه شجاعی و دوستانش اصرار میورزند آزادی برای آنها به حدی وجود دارد که بتوانند اولا؛ بر خلاف رویه سابق و بدون هر گونه اشاره به اشتباه در گذشته تحلیل بر اساس عملکرد دشمن را از اساس نفی کنند و ثانیا؛ در رویهای کاملا متناقض دشمن جدیدی (جناح مقابل) را برای توجیه معضلات فرهنگی بتراشند! آنها دیگر احتیاجی به سخن گفتن از دشمن خارجی نمیبینند و به سادگی میتوانند مدیران کشور را به جای دشمن معرفی کنند: «الان دشمنان ما در کنار مدیران امروزی ما تصمیمسازی میکنند کاری که اتفاق میافتد پیچیدهتر شده و دشمن را باید در بین خودمان جستجو کنیم و به راههای دور نرویم». و همزمان که هزینه کردن دین در سیاست را محکوم میکنند موفقیتشان را بیهیچ واسطهای از طرف خداوند ببینند: «اینکه در این مراسم من اکرام و اعزاز شوم، لطف خداست»!
خوشبختانه شجاعی که زمانی به خاطر نوشتن داستان در موضوعات جزیی به دادگاه کشیده میشد امروز با آزادی تمام میتواند سیاه نمایی کلی کند: «دشمن ما را وادار کرد جای ارزشها ضد ارزشها را بگذاریم و در سطوح تأثیرگذار افراد ناکارآمد بیایند، ما را وادار کرد منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح دهیم و اسلام را وسیله فریب مردم قرار دهیم و گریز از دین را در جوانانمان باعث شد و الان ما آسمان را زیر پا گذاشتهایم.» همچنین میتواند آزادانه نظریه توطئهاش را تبلیغ کند: «ما در دورهای گمان میکردیم این تخریبها در اثر نادانی است ولی این همه نادانی به موازات هم اتفاق نمیافتد و نمیتوانیم بگوییم صرف ندانمکاری این همه تخریب به وجود آمده. همه طراحی هوشمندانه است و ما در معرض جدیترین آسیبها هستیم.» و حتی مرتکب توهین مستقیم به قوای اجرایی و تقنینی شود: «مشکل وزیر ارشاد ما نیست چون اصلا مال محل ما نیست و از همه چیز بیاطلاع است. آن سیاستی که وزیر ارشاد را اینجا میگذارد ایراد دارد، دشمن او را اینجا گذاشته و ما باید این دشمن را شناسایی کنیم.»
……………
پینوشت: وبلاگ سوم دانشطلب فیلتر شده است و از این باب این متن را و یک متن دیگر را برای انتشار در اختیار بنده قرار داده شد تا در اینجا منتشر شود.
استفاده کردیم
خداقوت
حرف استاد شجاعی تا حدود زیادی درست است و من نیز با وجود ولایت پذیری، این برداشت را جزو معدود اشتباهات امام و آقا میدانم.
این طور باشد تأییدات خلفای ثلاث علیهم اللعنه در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام را چطور تعبیر می کنید؟ اینکه از دینداری او، امانتداری او و ذکاوت و سیاست او تعریف و تمجید می کردند تا آنجا که آن ملعون گفت: لولا علی لهلک عمر.
یا در ماجرای خروج امام حسین علیه السلام از مکه به کربلا که با تأیید و تشویق و تأکید شدیدآن منافق ازل و ابد، عبدالله بن زبیر همراه شد.
و صدها نمونه دیگر.
مشکل شما این است که منطق نخوانده اید. در منطق، بحثی هست به نام عموم و خصوص من وجه؛ یعنی برخی مفاهیم ممکن است در برخی جاها بین دو چیز بظاهر متضاد، اشتراک یابند، مثل مفهوم آزادی بیان که هم مایه افتخار فرهنگ آلوده غرب است و هم مایه افتخار فرهنگ اسلامی و ناب شیعی تا حدی که استاد شهید مرتضی مطهری از آن به عنوان نماد فرهنگ تشیع نام می برند.
یا در قضایای اخیر بیداری اسلامی، دست کم در اتخاذ موضع ظاهری، هم رهبر معظم انقلاب و هم انگلیسی ها و نهادهای حقوق بشری غرب و شبکه های اجتماعی مورد حمایت آمریکا، از انقلاب تونس و مصر حمایت کردند. این دلیل نمی شود که بگوییم موضع رهبر انقلاب اشتباه بوده است چون دشمن از این موضع حمایت می کند.
بنابر این ممکن است دشمن جایی از برخی مواضع ما تمجید کند که مشترک با مواضع اوست و این آسیبی به دین و فرهنگ و امنیت ما نمی زند.
متأسفانه این اظهارنظر غلط امام و آقا، طی سالهای اخیر باعث رشد جانوران گزنده ای چونان حسین شریعتداری و امثاله شده است که چنان مؤکد و جازم بر مرزبندی دقیق با دشمن تأکید می کنند که گویی هرکس مرزبندی دقیق نکند کافر است. اسلام این گونه از ما نخواسته. فرمودند انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال. یعنی ممکن است گاهی حتی اوباما و نتانیاهو هم حرف درستی بزنند. هر جا حق گفتند حمایت می کنیم و هر جا باطل گفتند در دهانشان می زنیم. این است انصاف و حق مداری اسلامی. والله یهدی الی سبیل الحق..
ممنونم از رضا امیرخانی که اومد تو پارک ملت و به درستی تفاوت تفکر بولتنی و تفکر منظومهای را باز کرد تا بفهمیم امثال این آقای دانشطلب از کدوم دسته هستن!