یک: فعالیت در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی، اگر با نگاه جهان‌شمول هم‌راه نباشد، راه به جایی نخواهند برد. یعنی ترسیم ِ فعالیت در حوزه‌های مختلف انسانی و اجتماعی، بدون در نظر گرفتن جهان‌شمولی آن و درک آن توسط افرادی با ملیت‌های گوناگون، ترسیمی ناقص است و باعث خواهد شد تا آن نگاه، مسیر را حتی در ابعاد داخلی نیز به درستی نپیماید. تاکید بر ادبیات جهان‌شمول با نگاه به فطرت بشری، راهکاری‌ست که می‌تواند نه تنها در عرصه‌ی بین الملل، که در داخل نیز موثر افتد. چنان که ادبیات امام خمینی رحمه الله که هم‌گون ِ با همین قاعده بود، قابل فهم برای همه‌ی انسان‌های آزاده‌ی جهان و تاثیرگذار در ابعاد جهانی بود. هر چه، به نظر فعالیت‌هایی که جهان‌شمول نباشند، تا حد بسیار زیادی، ناقص و ابتر خواهند ماند. نگاه جهانی، یعنی نگاهی بر اساس فطریات، نگاهی منطبق بر مسائلی که محدود به یک منطقه، سنت و یا دین نبوده و مشترک در بسیاری از منطقه‌ها و ادیان باشد. نمادها و الگوهایش قابلیت عمومی‌سازی و جهان‌شمولی داشته و بر اساس مفاهیم خاص یک منطقه و یا یک دین ایجاد نشده است.

دو: چندین دهه است که جریان‌هایی مدعی در غرب فعالیت خود را آغاز کرده‌اند و بنای ِ خویش را در مفهومی با عنوان ِ کلی فمنیسم خلاصه دانسته‌اند. عنوانی که تعریف آن هر روز دشوار و دشوارتر می‌شود. چنان که گفته‌اند که هیچ تعریفی از فمنیسم کاملا رضایت بخش نیست؛ چرا که این واژه، مبهم و همواره در حال تغییر است و مکاتب فکری بسیار زیادی با دیدگاه‌هایی بسیار متفاوت وجود دارند که خود را فمنیسم می‌خوانند. این چنین است که فمنیسم خود را به یک «هدف در حال حرکت» تبدیل کرده و حیات خود را به این وسیله تجدید کرده و خود را از گزند انتقاد و نکوهش دور ساخته است. این چنین است که در ادبیات جهانی و در اذهان عموم، فمنیسم، جنبشی برای احقاق حقوق زنان خوانده می‌شود و در جهان‌بینی جدید، زنان انسان‌هایی شده‌اند که از طرف «طبیعت»، «مردان» و «دین» مورد ظلم واقع شده‌اند. و این نگاه برای همه قابل فهم و قابل مشابه‌سازی‌ست.

این نگاه جهان‌شمول در حالی‌ست که مکاتب مختلف فمنیستی، در گونه‌ها و دسته‌های مختلف، تعریف واحدی از عرصه‌ای که باید پیش پای زنان باز شود، ندارند و چه بسا که گونه‌های مختلف آن، در تضاد و در تقابل با یکدیگر به فعالیت می‌پردازند و مرزهای اختلافی جدی‌ئی دارند. چنان که «فمنیسم علیه فمنیسم» نه به یک احتمال، که به روندی جاری در فضای بین الملل بدل شده است. اما نمود ِ همگانی ِ آن، در یک راستا و در یک مسیر در حال حرکت است.

هرچه، ادبیات فمنیسم، ادبیاتی‌ست جهان‌شمول که قابل فهم و قابل برداشت در بسیاری از مناطق دنیاست و گاه کلیات نگاه‌های آن، توسط متفکران مناطق مختلف، بازتعریف و بومی شده و در عین هم‌جهتی با حرکت جهانی، قابلیت‌های مضاعفی برای اجرا در آن منطقه‌ را ایجاد می‌کند. حرکتی که بسیاری از مناطق و اشخاص را درگیر کرده و انگاره‌های خود را در ذهن بسیاری از اشخاص جا داده است. حرکتی که قابلیت مشابه‌سازی داشته و اشخاص مختلف در ملت‌های مختلف، آن را در قالب‌های هنری برای مردم خود عرضه کرده‌اند. این حرکت چنان فراگیر شده است که حتی نمی‌توان انتظار داشت که متخصصان ادیان مختلف و عالمان ایشان، حرف‌هایی تاثیرنیافته از موج‌های فمنیستی بزنند. وضع به گونه‌ای‌ست که گاه عالمان ِ دینی، در قالب ادبیات فمنیستی به سخن می‌آیند و انتساب‌شان به دین نیز، باعث می‌شود که مخاطب متوجه جنبه‌های فمنیستی آن نشود و حرف ایشان را حرف دین پندارد.

سه: حال، ما در کجای این زمین بازی قرار داریم؟ پرسش آن است که آیا ما ادبیاتی جهان‌شمول برای عرضه‌ی نگاه‌های اسلامی خود در موضوع زنان داریم؟ آیا نمادها و الگوهایی که در موضوع زنان قائل به آن هستیم و به نشر آن می‌پردازیم، جهان‌شمول هستند؟ و آیا قابلیت بازتعریف و مشابه‌سازی در ملل گوناگون را دارد؟ و اگر این‌چنین ادبیاتی نداریم، آیا تلاشی بر آن داشته‌ایم که با حداقل‌هایی، راه را برای آغاز تلاش برای ایجاد آن باز کنیم؟ ما چه مفاهیمی را در موضوع زنان فطری می‌دانیم؟ آیا «پاک‎دامنی و مبارزه با بی‎بندوباری جنسی»، «توجه به حجاب و پوشش دینی و مبارزه با برهنگی» به عنوان امور ِ فطری ِ مشترک در میان ادیان توحیدی هستند؟ آیا ادبیاتی که «تقویت نهاد خانواده و جایگاه زن به عنوان محور اصلی آن» و توجه به نقش و اهمیت «جایگاه مادری برای زنان» از اهم موضوعات است، می‌تواند از محورهای مورد تاکید فطرت باشد؟ موارد، سوال‌ها و پاسخ‌هایی این‌چنینی نیاز به پیگیری دارد تا تدوین شده و ما را در این مسیر یاری کند.

این نوشته در زنان‌پرس

همرسانی: