من سوال دارم. خیلی هم سوال دارم. سوال‌های‌م هم سوال‌های مهمی هستند و جواب‌های‌ش می‌تواند در زنده‌گی خیلی‌ها تاثیر داشته باشد. سوال‌م هم از دین است. سوال‌های جدی‌ئی هم هستند. دلیل ِ سوال‌ داشتن‌م هم انتظاری‌ست که از دین داریم. خب ما انتظار داریم که دین ِ اسلام که دین ِ خاتم است و کامل، جواب‌هایی برای این سوال‌ها داشته باشد. ما به طور کلی از دین انتظار داریم که دنیای‌مان را با قواعدش بتوان اداره کرد. انتظار ِ کارآمدی داریم از دین. بعدتر که از دین انتظار داشتیم، می‌شود از نظام جمهوری اسلامی نیز انتظار داشت.

سوال‌هایی هم که دارم شاید سوال‌های ِ جدیدی نباشد. شاید خیلی شنیده باشید و خیلی خوانده باشید و مهم‌تر از همه خیلی خودتان پرسیده باشیدشان. اما راست‌ش من هنوز جواب‌های کاملی نگرفتم. یعنی جواب‌هایی نگرفتم که با این جواب‌ها بتوان‌م بگویم که می‌شود اداره کرد یک جامعه‌ای را. سوال‌های‌م هم با شبهه فرق دارد. اصل‌ش سوال با شبهه فرق دارد. سوال، در پس‌ش به دنبال ِ پاسخ است و شبهه، به دنبال ِ رخنه‌ و ویرانی. فقط هم بحث ِ نیت‌ها نیست؛ در نوع ِ سوال پرسیدن هم می‌شود فهمید شبهه است و یا سوال. البت بگویم که شبهه انداختن هم همیشه بد نیست؛ گاهی در بعضی مقام‌ها و موقعیت‌ها خیلی هم لازم است. تندی ِ مزه‌ی شبهه، باعث می‌شود جواب‌دهنده، جدی‌تر بگیرد قضیه را.

شاید بیایی و بگویی که خب مراکز مختلفی بوده‌اند و هستند و خواهند بود که سوال‌های‌ت را جواب بدهند. اصلا بیایی و بگویی سوال‌ت تکراری‌ست و خیلی‌ها تا کنون جواب این سوال‌ها را داده‌اند و حتا کتاب‌هایی برای این سوال‌ها چاپ شده است؛ که وقتی این حرف را بزنی می‌گویم، ‌من یک عامی هستم و جواب‌های‌ عامی پسند می‌خواهم و جواب‌هایی که سرشار باشند از کارآمدی و تناسب ِ با این ایامی که داریم در آن زنده‌گی می‌کنیم؛ نه حرف‌های آکادمیک ِ مملو از کلمات ِ‌ دانه درشت که برای فهمیدن‌ش باید ده سال درس ِ طلبه‌گی خواند.

از آدم‌های مدعی هم خوش‌م نمی‌آید که دوست دارند وقتی کسی ازشان سوال می‌کند، با سوال‌کننده چنان کنند که سوال‌های بعدی‌اش را که اتفاقا سوال‌های مهم‌تری‌ست نتواند بپرسید. حالا یا به خاطر این‌که وقت ِ جواب دادن، الفاظ ِ درشت استفاده کرده است و یا تمسخر کرده است پرسش‌گر را و یا چون دقیق نفهمیده است فضای ِ پرسش و فضای ِ زمانه را، یک چرت و پرتی بلغور کرده است. یا هر چیز دیگری.

من سوال دارم از این‌که بالاخره که چه؟ چرا باید یک جوانی در این مملکت این همه درگیر ِ مسائل باشد و چرا نباید پاسخ ِ سوال‌ش را راحت بجورد و راضی شود از پاسخ‌ها؟ چرا باید در مورد بعضی موضوعات این همه اختلاف نظر باشد و جوان و پیر ِ مسلمان ِ ما، چه دختر و چه پسر، مجبور باشد خودش در میان ِ این همه نظرات ِ ضد و نقیض و متفاوت، پاسخ ِ اسلام را «انتخاب» کند!؟ چرا نباید حرف‌های‌مان در موضوعاتی که به زنده‌گی مردم مربوط است این‌قدر آشفته و بی‌در و پیکر باشد. چه مسائل ِ مربوط به پوشش و حجاب و چه مسائل مربوط به خانواده و چه مسائل ِ مربوط به رابطه‌ی دختر و پسر و چه مسائل ِ مربوط به ازدواج و چه مسائل مربوط به تربیت فرزند و چه خیلی چیزهای دیگر.

چرا باید مسائل ِ مربوط به حکومت‌داری و ولایت فقیه و از این قسم چیزها به گوش ِ مخاطب ِ ما نرسیده باشد؟ یا اگر رسیده باشد چرا نباید شفاف رسیده باشد؟ چه سیستمی پاسخ‌گوی ِ این نیاز است؟ مگر نه این‌که هنر ِ مطهری در همین خوب پاسخ‌دادن‌ها و پاسخ‌های ِ خوب دادن‌ها و به موقع پاسخ‌دادن‌ها بوده است؟ مگر نه این‌که مصباح به دلیل ِ همین مشابهت‌های‌ش با مطهری بود که زمانی توسط ِ رهبری مطهری ِ زمان نام گرفت؟ اکنون چه؟ در میانه‌ی این همه موضوعات ِ مختلف چه؟ چه کسی پاسخ‌گوی ِ دخترکی‌ست که هیچ ربط و رابطه‌ی منظمی با یک عالم ندارد تا سوال‌های‌ش را بپرسد که حال اگر پرسید، جواب ِ آن عالم راضی‌اش کند؟ در هم و برهم‌بودن‌ها خیلی آزار دهنده‌ است. چه کسی پاسخ‌گوی ِ پسرک ِ دانش‌جویی‌ست که هزار و یک مسئله‌ی عاطفی و روان‌شناختی و فکری و تئوریک و هزار مسئله‌ی کوفت و زهرماری ِ دیگر دارد؟ یکی دو تا هم نیستند. خیلی‌ها درگیرند. خیلی‌ها خیلی سوال‌های دارند که خیلی آزارشان می‌دهد و حتا روی‌شان نمی‌شود که بروند و از کسی بپرسند. چه سیستمی برای پاسخ‌گویی به این پسرک داریم؟

من سوال دارم آقا!‌ من سوال دارم خانم!‌ چه کسی و چه سیستمی و چه روش برای مردم گذاشته‌ایم که سهل و آسان جواب ِ راضی‌کننده‌ای به همه‌ی پرسش‌هاشان بدهیم و جوری بشود که همه حتم کنند که دین می‌تواند انتظارات‌شان را برآورده کند؟!

همرسانی: