یعنی رسم، به این منوال است. باید سگ‌دو بزنی تا موافقت ِ فلان مسئول ِ فلان اداره‌ی زپرتی را بگیری، بل بتوانی به این بهانه، یک سایتی بزنی که هزینه‌ی مادی‌اش می‌شود حدود ِ دو میلیون ِ‌ نا قابل و کاری که این سایت می‌خواهد بکند، برابری می‌کند با ده‌ها میلیونی که فلان اداره‌، ماهانه دارد می‌ریزد در حلقوم ِ سایت ِ رسمی‌اش. باید سگ‌دو بزنی و مخ ِ یک نفر را بزنی که بیاید و این سایت را به روز کند و هم خودش چیز یاد بگیرد و هم انقلاب، چیزی برای بقیه داشته باشد که عرضه کند. حکایت ِ ما این‌گونه شده است. کارمان شده است دریوزه‌گی فرهنگی و گاهی هم خیال می‌کنم که شاید حکایت‌مان شده حکایت ِ نرود میخ ِ آهنین در سنگ و الخ.

آن‌قدر کار ِ نکرده و مسیر ِ نپیموده داریم که بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم که یک جایی که نه، خیلی جاها دارد لنگ می‌زند و یک چیزی مثل ِ یک انقلاب لازم است که انقلاب ِ فرهنگی رخ دهد. یک چیزی مثل ِ انقلاب در انقلاب!(می‌بینید که!؟ می‌شود همین عبارت ِ “انقلاب در انقلاب” را تئوریزه کرد و رسمی‌ نوشت و داد به روزنامه‌ای یا جایی تا چاپ‌ش کند و کلی هم پول گرفت بابت‌ش و سابقه‌ی منورالفکری برای خودمان درست کرد و رزومه‌ی بلند بالا و …)

حدود ِ یک‌سال ِ پیش بود که دعوت شده بودم توی ِ یکی از همین جلسه‌های به اصطلاح ِ کار ِ فرهنگی برای انقلاب و چون جلسه‌ی اول بود، حضرات داغ و دوآتیشه بودند که آی اگر به داد ِ انقلاب نرسیم چه و چه می‌شود و الخ. و بعد هم نتیجه گرفتند که باید کار ِ ضربتی و عملیاتی انجام بدهیم که انقلاب بتواند سر ِ پا بماند و از این‌ جور چیزها. و همان جا بود که گفتم که همیشه از همان دبستان و غیره ازمان همین مدل کار را خواسته‌اند. کار ِ فوری و عملیاتی و ضربتی و زودبازده. و گفته‌اند که اگر انجام ندهیم، انقلاب بدبخت می‌شود و جوان‌ها منحرف و پیرترها، بی‌بصیرت!

بد عادت شده‌ایم. تنبل شده‌ایم. نابلد شده‌ایم. حاضریم برای فلان کار ِ فوری، ده میلیون هزینه کنیم و یک دهم ِ آن را برای کار ِ دیربازده هزینه نکنیم. آماده‌خوریم! فعالیت ِ فرهنگی‌مان هم شده است حکایت ِ فست‌فود و کالباس و فلافل! سریع سرخ‌ش کنیم و بخوریم و اصلا هم مهم نیست می‌زند فلان ِ معده را در می‌آورد و این‌ها.(+) مهم این است که سیرمان می‌کند و از هن و هن کردن می‌رهاند. حکایت ِ ما یک هم‌چنین چیزی‌ست.

نسل ِ ما را همیشه برای کارهایی خواسته‌اند که باید شب تا صبح بیدار ماند و از درس زد و از زندگی ‌زد و این‌ها. نه این‌که ما حاضر نباشیم که هنوز خیلی از این جنس کارها می‌کنیم که انقلاب به برکت ِ کار ِ ما(!) تضمین شود. نسل ِ ما همیشه در هول و هراس بوده است که باید سریع کار کرد و کار ِ فوری و فوتی.

حواس ِ فلان مسئول‌مان هم نیست که بیاید کاری کند که تا ده سال بعدمان، تا دو سال بعدمان را تامین کند. این همه هم کار ِ بر زمین مانده داریم.

لطفا نسل ِ ما را به کارهای عملیاتی و ضربتی و فوری محدود نکنید. کارهای ِ مهم‌تر و  با نتیجه‌های بیش‌تر را به ایشان بسپارید. البته: لطفا !

………………….

پی‌نوشت: دو سه هفته‌ی پیش نوشته بودم‌ش. نشد تا الان تکمیل و اصلاح‌ش کنم.

همرسانی: