از نزدیک و گاهی با فاصله‌ای کم، ستادهای تبلیغاتی برخی نامزدهای ریاست جمهوری را که می‌بینم، با خودم می‌گویم کسی که به همین سهولت بازیچۀ دست مشاوران رسانه می‌شود، چطور می‌تواند و چطور در خود می‌بیند که ریاست جمهور را بر عهده بگیرد؟

کسی که با آمار ریتوئیت و لایکِ مصنوعی و رباتیک خیال می‌کند در صدرِ مطالب توئیتر نشسته، کسی که به سبک قدیمی‌ترها، عکس‌هایِ آتلیه‌ای می‌گیرد که برای دامادی‌اش هم نگرفته و ذوق می‌کند که احتمالا این عکس‌ها برایش کلی رأی می‌آورد، کسی که برای مشاوران انتخاباتی و برای ستادش ماهانه صدها میلیون تومان، احتمالا از کیسۀ خلیفه، خرج می‌کند، کسی که در یک جلسه و دقیقا در یک جلسه می‌توان به هیجانش آورد و او را نسبت به اموری بدبین یا خوش‌بین کرد و خیلی چیزها شبیه به این، واقعا می‌تواند نیت خدمت داشته باشد؟

اصلا سراغ نیت‌ها هم نرویم و آخرتش که هیچ، چرا خودش را در دنیا مضحکه می‌کند؟ چرا انتخابات را به مثابۀ یک سیرک می‌بیند که باید در آن مثل یک دلقک ادا در بیاورد؟ این جنگولک‌بازی‌ها واقعا از حس تکلیف بر می‌آید یا این نامزدِ ریاستِ بر جمهور، حداقل‌ها را هم برای شناخت اطراف خود ندارد؟

حالا باز ممکن است یکی تازه‌کار باشد. مسئله این است که برخی چندین بار دیگر هم همین مسیر را آمده‌اند و در هر دور، یک تیم رسانه‌ای متفاوت داشته‌اند و همیشه به دستِ آنان، به نابودیِ تصویر عمومی خود در اذهان مردم دست زده‌اند. چرا یک نفر باید این چنین به نابودیِ دنیای خویش بپردازد؟ چرا دوست و رفیقی صمیمی و شخصی خیرخواهد در اطرافش ندارد که به او بگوید بندۀ خدا! با این‌ها آبی برایت گرم نمی‌شود و این مشاورها، دستت انداخته‌اند و راهی دیگر بجوی؟

همرسانی: