
کمی سادهتر؛
دم انتخابات را خوب نگاه کنید. همیشه جریانهای قدرت در انواع مختلفش(ایدئولوژیک، اقتصادی، حاکمیتی و سیاسی) تلاش میکنند تا یک دوگانهی کاذب بسازند.
مدتها مردم را در یک سری مولفههای بیربط، دستهبندی سیاسی کردند. ریش بلند و چادر و کراوات و جنس لباس و … . البته که انتخاب هر کدام، انتخاب یک سبک زندگی(غربی و اسلامی) است؛ اما فاجعه این است که آن را سیاستزده طرح کردند. هر کس فلان جور زندگی میکند، پس اصولگرا/اصلاحطلب است.
شما اگر به اصلاحطلبان نقدی وارد کنید، لزوما اصولگرا نیستید. اگر به اصولگراها انتقاد کنید هم به معنای این نیست که اصلاحطلبید. دستهبندی و دوگانهسازی مردم در قالب منسوخِ اصلاحطلب ـ اصولگرا، برای آدمهای که مردم را سادهاندیش میپسندند تا راحت به «کار اصلیشان» برسند.
وگرنه شما با نقد اصلاحطلبها و اصلاحطلبی، لزوما انقلابی نیستید، و با نقد اصولگراها و اصولگرایی، از دایرۀ انقلابیها خارج نشدهاید. حتی اگر انتقادها بنیادین و صریح و تند باشند. البته کسانی دوست دارند با ساده کردن صحنه، به «کار اصلیشان» بپردازند.
اگر جزء کسانی باشید که به یک رویکرد، یک گزارهی عرفیِ تثبیتشده در یک قبیله، به یک شخص حتی، انتقاد کنید، همیشه کسانی هستند که ننهمنغریبمبازی در بیارند و با برچسب زدن به تو با عناوینی مثل «دشمنشادکن»، «ضدوحدت»، «متحجر»، «وابسته» و غیره داغ دلشان را تسکین دهند.
آنها که اصولگرایی را مساوی انقلابی میدانند و آنها که اصلاحطلبی را مساوی ضدانقلاب تصویر میکنند، هر دو سادهاند. اصولگرایی ـ اصلاحطلبی، مساوی دوگانه انقلابی ـ ضدانقلابی نیست. انحصار صورتبندی سیاسی در این دوگانه، ساده کردن سیاست برای این است که به «کار اصلیشان» برسند.
بگذارید جور دیگری ببینیم؛ دالّ مرکزی جریان اصولگرا، ولایت و دالّ مرکزی جریان اصلاحطلبی، مردم است. خمینی کبیر این دو را در چارچوبهایی، [شاید گفتمان «انقلاب اسلامی»] جمع کرد. کاری که اصولگراها و اصلاحطلبها یا بلد نیستند انجام بدهند یا اگر جمع کنند، به «کار اصلیشان» نمیرسند.
کار اصلی جریانهای قدرت، در اختیار داشتن قدرت و ماندن در قبیلههای قدرتپایه، برای انجام آن چیزهاییست که دوست دارند. قدرت چیز کمی نیست. میتواند عارفی را قاتل کند.
نظری بدهید