مثلن میگویند فلانی بناست نامزد ریاست جمهوری شود و اینکه دارد این همه کار میکند برای این است که جلب توجه کند و رأی جمع کند. این را و بسیاری شبیه ِ به این را، همالآن برای خیلیها میگویند. فلانی بناست رئیس جمهور شود، فلانی بناست وزیر شود؛ فلانی بناست نمایندهی مجلس شود؛ فلانی دارد فلان کار را میکند که هیئت علمی شود؛ فلانی را که میبینی دارد این خدمات را انجام میدهد دلیلش این نیست که به فکر مردم است ها! نه! ساده نباش! دارد برای پست و مقامی بالاتر آماده میشود! ما نیتخوانی میکنیم. ما انگیزهشناسی میکنیم. ما…
من امروز اشک ریختم. به حال ِ خودم و به حال ِ خیلی چیزها. اصلش هر روز اشک میریزم؛ اما امروز خاصتر و در حال و هوایی دیگر. روی موتور و وقتی داشتم خیابان ِ میرزای ِ شیرازی را بالا میآمدم. وقتی که از جلسهای که با انجمن زنان مبارز مسلمان داشتیم بیرون میآمدم و پای ِ صحبتهای خانم جلالوند بودم. بارها و بارها در همان جلسه خواستم وقت بگیرم و اشک بریزم؛ که نمیشد. بارها و بارها احساس سنگینی ِ نفس داشتم و نمیشد که صحبتها را به خاطر ِ احساس ِ مسخرهی خودم به هم بریزم. وقتی داشت…
من سوال دارم. خیلی هم سوال دارم. سوالهایم هم سوالهای مهمی هستند و جوابهایش میتواند در زندهگی خیلیها تاثیر داشته باشد. سوالم هم از دین است. سوالهای جدیئی هم هستند. دلیل ِ سوال داشتنم هم انتظاریست که از دین داریم. خب ما انتظار داریم که دین ِ اسلام که دین ِ خاتم است و کامل، جوابهایی برای این سوالها داشته باشد. ما به طور کلی از دین انتظار داریم که دنیایمان را با قواعدش بتوان اداره کرد. انتظار ِ کارآمدی داریم از دین. بعدتر که از دین انتظار داشتیم، میشود از نظام جمهوری اسلامی نیز انتظار داشت. سوالهایی هم که…
سریال زنان سختکوش درباره زنانیست که در یک محله زندگی میکنند و هر کدام در زندگی خود دارای «اسرار» و «رازهایی» هستند. سریال زنان سختکوش روابط این زنان با یکدیگر و همچنین با افراد دیگر را به تصویر کشیده و زندگی خصوصی آنها را بررسی میکند. داستان در اصل، بعد از خودکشی مرموز یکی از زنان ِ همسایه، در اولین قسمت و در شروع فیلم اتفاق میافتد. این زن، یعنی “مریس آلیس”، در ادامهی سریال نریشنها را اجرا میکند و در اصل، راوی ِ قصه است. اینچنین است که در ابتدا و انتهای ِ هر قسمت، گوینده با جملاتی که…
اصلش، آدم باید قدرشناس باشد. یعنی خوبیهای عالم رو ببیند و شکر کند خدا را به خاطرشان. به بودن ِ داشتنیهایش افتخار کند و به دیگران نیز معرفیشان کند تا استفاده کنند و بهره ببرند. وبلاگهای نماز شد و اسلام دنیا را فتح خواهد کرد نیز از این دستهاند. یعنی دو وبلاگی که اگر چه شاید زیاد خواننده نداشته باشند و شمارشگرها تعداد خوانندههای ِ وبلاگ را زیاد نداند، اما وبلاگهای خوبیاند. و بیشتر از آنکه وبلاگ باشند، ایدهاند. ایدهای که باید دست به دست بچرخد و دیگران نیز در آنها سهیم شوند. دیگرانی که میتوانند این ایده را بپرورانند…
سحابی فوت کرد. به ظاهر در سن هشتاد و یک سالهگی. البت، سحابی خیلی وقت است که مرده است. خیلی پیشتر از آنکه حیات ِ مادیاش به اتمام برسد. اصلش آدمها وقتی میمیرند که بر آرمانهایی بکوبند که خیلی وقت است تمام شدهاند. سحابی نیز بر طبل ِ آرمانهایی میدمید که خیلی وقت بود هرز رفته بود و به پایانش رسیده بود. سحابی، دشمن بود اما، دشمن ِ خطرناکی نبود. بچهزادهی یکی از خودش بهتر بود که خطاهای زندهگیاش، مرگش حقیقیاش را خیلی وقت پیشتر رقم زده بود. دیروز، در مراسم ِ دفن ِ عزت الله سحابی، اتفاق ِ اسفناک…
اعلامیه حقوق بشر را باید کسی صادر کند که انسان را در درجهای عالیتر از یک ترکیب مادی ماشینی میبیند، انگیزهها و محرکهای انسان را منحصر به امور حیوانی و شخصی نمیداند. برای انسان وجدان انسانی قائل است. اعلامیه بشر را باید شرق صادر کند که به اصل «انی جاعل فی الارض خلیفه» ایمان دارد. و در انسان نمونهای از مظاهر الوهیت سراغ دارد، کسی باید دم از حقوق بشر بزند که در انسان آهنگ سیر و سفری تا سر منزل «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» قائل است. اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستمهای فلسفی است…
یحتمل کسی که شهرک شهید محلاتی آمده باشد، گنبد ِ فیروزهایاش را هم دیده است که در کنار مقبره الشهدای شهرک جای گرفته است. سازهای فلزنی که بودجهای چند میلیاردی برای بنا کردنش هزنیه شده است و بنا بوده است یک زمانی مهدیهی شمارهی دو تهران باشد. یک زمانی یک گزارشی منتشر شده بود با عنوان پت و مت، که با یک سرچ ساده میتوانید متنش را پیدا کنی(مثلن اینجا). ماجرای ِ جالب این گنبد، حرکت ِ جالب مهندسانش بود که جرثقیل را در وسط ِ سازده جا گذاشته بودند و بعدترها به صرف چند صد میلیون تومان توانستند آن…
یک: دوشنبهی این هفته، به بهانهای رفته بودیم بانک. بهانهمان هم روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها بود و گرفتن چند کارت هدیه به همین مناسبت. درخواست را دادیم و خواستیم تا روی کارتها به مناسبت ِ روز زن، از طرح مخصوص این روز که بانک آماده کرده است استفاده کنند. کارشناس ِ آن ور ِ میز گفت که روی کارت، عبارتی میخورد که در آن «روز مادر» را تبریک گفته و خبری از تبریک ِ «روز زن» نیست. برای همین بود که چون کسانی که برایشان کارت میگرفتیم، بعضشان اصلن ازدواج نکرده بودند و مادر نبودند و بعضیترشان…
ـ مثلن من خیلی کم عکس یادگاری میگیرم. همان دو هفتهی پیش که با بانو رفتیم خانهی الیاس و میناز هم عکس یادگاری نگرفتیم. حتا وقتی بالای پشت ِ بام بودیم و الیاس سیگار چاق میکرد و من جوجه باد میزدم، میشد یک عکس یادگاری گرفت، اما نگرفتم. همین اردوی آخر ِ هفتهی گذشته هم همینطور. جز عکسی را که در آن متین روی ِ پاهای پدرش ولو شده بود و لم داده بود، عکس دیگری نگرفتم. به طور کلی عکس گرفتن را خیلی دوست دارم، اما …. ـ اردو یا همایش وبلاگنویسان، چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه برگزار شد….