قناعت این روزها متاع و كالای نایابیست. میان پسرها و پسركها نیز كمتر. ول خرجی بیحد و حصری كه نام و برچسب ِ تفریح بر آن میزنند و نتیجهاش دوری از آیندهنگری و زندهگی در حال و دم و اینهاست. هرچه، بوی ِ گند ِ ولخرجی را نیز میتوان در فقرا دید. زندهگی میانهزیها كه پر شده است. به بهانههای واهی هر چه شده، در ماه چهار پنجباری خودشان را با رستورانهای گرانقیمت تیغ میزنند و صورت ِ خود را با مسافرتهای ولنگ و باز میخراشند و پـُز ِ سفرهای آنچنانیشان را ترجیح میدهند به اینكه آنجا كه باید خرج كنند و آنچه را كه شاید ابتیاع.
صحبت از خرجهای اضافی ِ ساكنان ِ برجهای زعفرانیه و فرمانیه و ساكنان ِ بعض ِ خانههای مجلل ِ شهرك غرب و غیره نیست. صحبت از گند و كثافتیست كه دامان ِ همین به اصطلاح میانهزیها را گرفته است. كسانی كه در آمدی متوسط دارند و زندهگیهاشان و اسباب و اثاثیههاشان معمولیست و در سطحی متوسط و میانه. نان ِ ولخرجیشان، حاصل ِ عطای ِ پدر و كارهای ِ پروژهایست و حاصل ِ … . بگذریم … بگذریم؟
سوای ِ این حرفها و نقلها، كمك به این جماعت هم، كمك به ظالم است. كسی كه قدرنادانسته، بزك و دوزك ِ ذهنی ِ خویش را بر میتابد و ولنگاری و ولخرجی ِ فلان سرمایهدار و میلیاردر و تیلیاردر را خلاف اسلام میپندارد. اسلام، دین ِ مقایسه نیست. هر كس در قائدهی اسلام بازی كند، مسلمان است و ممكن است خریت ِ این میانهزی خیلی بدتر از ولخرجی ِ آن سرمایهدار باشد. چه آن سرمایهدار خیلی وقتها حداقلش داد ِ اسلام و سادهزیستی سر نمیدهد و این، در لاك ِ زندهگی ِ معمولیاش، ادای ِ زُهد و سادهزیستی در میآورد و تئاتروار سر در آخور ِ همان سبك ِ زندهگی ِ كثیف دارد.
بوی ِ گند وقتی تهوعآور میشود كه میبینی نخبهات اینگونه است. نخبه هم نه یك رَجُل ِ سیاسی ِ شصت ساله. یعنی همین من و توئی كه مینویسیم و ده بیست سی نفر یا بیشتر مطلبمان را میخوانند و شاید گاهی هم به گوش بگیرند. نخبه یعنی من ِ فعال ِ اجتماع و روزنامهنگار و عدالتخواه و عضو ِ بسیج و غیره. اینجاست كه بوی ِ گند، تهوعآور هم میشود.
بماند…..