من امیرحسین ثابتی را خیلی نمی‌شناسم. یعنی رفاقت نداریم با هم که شده باشد گپی بزنیم و چیزی بخوریم و چرخی بزنیم. سه بار هم بیش‌تر ندیدم‌ش، اگرچه بارها خوانده‌ام‌ش.

پیش‌تر نیز خبر داشتم که امیرحسین، پرونده‌ای دارد. اما در جریان نبودم و ناچار با مهدی خانعلی‌زاده‌ی فیلترشده صحبت کردم و موارد پرونده‌اش را «توهین به رئیس مجلس»، «تشویش افکار عمومی علیه نمایندگان مجلس»، «انتشار اسناد حکومتی» و «جاسبی‌گرا نامیدن لاریجانی» گفت.

من نمی‌دانم چه خبر شده است و چه باید کرد. اما فکر می‌کنم برخوردهای با اشخاص به نحوی شده است که وزن‌ها رعایت نمی‌شود. پیش‌تر در باره‌ی رفتارهای دوگانه در برخورد با اشخاص توسط قوه‌ی قضائیه چیزهایی نوشته بودم. برخوردهایی که بازنمایی از قوه‌ی قضائیه را برای مخاطبان، بازنمایی نامناسب می‌کند. من نه منتقد برخوردهای قانونی هستم و نه موافق تساهل و تسامح‌های فانتزی. مواردی که در دوره‌های مختلف نمونه‌هایی از آن دیده و یا احساس شده است.

این دوگانگی مثلا در برخورد با هرزه‌پوشی به شدت مشاهده می‌شود. اگر چه به صورت تفصیلی در این باره نوشته‌ام، اما خلاصه‌اش این است که وقتی تلویزیون ِ جمهوری خود هرزه‌پوشی و بی‌حیایی را در سطحی وسیع تبلیغ می‌کند، نمی‌شود نیروی ِ انتظامی ِ جمهوری، با پوشش‌ها در خیابان ـ که موردی هستند و در سطحی خرد ـ برخورد کند. این رفتار دوگانه است.

یا مثلا وقتی سایت‌ها(رجانیوز) و انتشارات(نشر پرسش) مطلبی را منتشر می‌کنند، نمی‌توان به همین بهانه مثلا یک نشریه‌ را(هابیل) تعطیل کرد و با باقی کاری نداشت. این برای مخاطبان تناقض را بازنمایی بکند. تناقض نباشد و یا باشد؛ تفاوتی در اثر نخواهد داشت. مردم این را تناقض می‌پندارند.

یا مثلا نمی‌توان قوه‌ی قضائیه‌ای داشت که یک‌بار غلامحسین کرباسچی را سوژه کند و هر شب دادگاه‌ش را نمایش دهد و از طرفی نیز برای پرونده‌های بسیار بزرگ‌تر از آن، حرف‌گوش‌کن شده باشد و چهره‌ها را تار کند و اسم‌ها را اختصاری. شتر سواری اصولا دولادولا نمی‌شود. یا آن درست بوده است یا این.مردم انتظار دارند مسئولان این‌ها را توضیح دهند و اگر اشتباهی بوده است، صریح و روشن بگویند: اشتباه کردیم و معذرت می‌خواهیم. آن هم نه مسئول دست چندم‌ که آن بالا بالایی‌ها.

من امیرحسین ثابتی را زیاد نمی‌شناسم. یعنی همیشه دوست داشتم گپی بزنیم و هیچ‌گاه فرصت دست نداد و خب این گپ زدن رویِ دل‌مان مانده است هنوز. در باره‌ی پرونده هم آن‌قدرنمی‌دانم که اظهار نظر کنم. اما امیدوارم، یعنی یک چیزی مثل آرزو، که دادگاه تجدید نظر، کمی بداند که با روحیه‌ها و انگیزه‌های جوانانی که خود را سربازهای انقلاب اسلامی می‌دانند، چه می‌کند.

همرسانی: