فرق نکرده است. همان گروهک‌هایی که اول انقلاب و زمانی نه چندان دور، من و ماها را امل و دگم و دهاتی و پاپتی می‌خواندند، اکنون هم هفت هزار تومنی و متحجر و بی سواد و غیره می‌خوانند. هنوز هم تمسخر کردن عادت‌شان است و هتاکی کردن، منش‌شان. همان مسئولینی هم که فکر می‌کردند اداره‌ی کشور تجربه می‌خواهد و کراوات، اکنون هم فکر می‌کنند، باید پوپر  قورت داده باشی و معنویت ِ سنت گرایی داشته باشی و مثلا تسامح و تساهل ِ گاندی‌وار که بشود در مسیر «توسعه» گام برداشت.

هیچ فرق نکرده است. همان زمان که غرغر می‌کردند و دیدند با غرغر و تمسخر به جایی نمی‌رسند و دست به اسلحه بردند و شدند برده‌ای تحت اختیار و اردوگاه اشرف راه انداختند و به روی مردم اسلحه کشیدند و شیعه و سنی و فلان قومیت را تحریک کردند برای جدایی طلبی، هم‌الان هم به جای بابا نان داد، «انگلیس نان داد» را روزانه می نویسند و پول‌شان را به دلار و پوند و یورو و شِکِل می‌گیرند و حاضرند شرافت‌ و استقلال‌ و وطن‌شان را در ازای مچ‌‌بند زدن و همراهی وزیر ِ خارجه ی رژیم صهیونیستی، بفروشند.

همان ها که باکری و همت و خرازی و بابا نظر و غیره را تمسخر می‌کردند که این‌ یه مشت جوان نمی‌توانند جنگ را «اداره» کنند، هم‌الان هم من و ما را مسخره می‌کنند که شما را چه به بیداری اسلامی و تمدن اسلامی و الخ.

هم‌آن‌ها، با ادامه دادن راه ابوموسی اشعری‌ها و خوارج که امیر المومنین را متهم به چیزی می‌کردند که با حماقت‌شان خود او را بدان وادار کرده بودند، امام را مسئول ریخته شدن خون جوان‌ها می‌دانستند و جنگ را خودکشی اعلام می‌کردند، هم‌الان، استهزاء می‌کنند که جمهوری اسلامی دارد خود را به زور وارد جنگ می‌کند و «هو» می‌کشند و دعوا را تنزیل می‌دهند به لخت شدن ِ فلان دختر ِ دریده و دست دادن ِ فلان کارگردان ِ «خیلی هنرمند» که غیرت ِ آن پسرک ِ در بند را نداشت که به آن خبرنگار ِ بی حجاب ِ اجنبی گفت ما برای اعتقادمان و امام‌مان می‌جنگیدیم و ساده لوحانه، فکر کرد حرف ِ از «صلح و صفا سیتی»، ایرانی‌ها را روشنفکر نشان می‌دهد، از همان پسرک هم دون‌تر شد و نه فقط نخواند که: «ارزنده‌ترین زینت ِ زن حفظ حجاب است»، که با فلان بازیگر ِ شهوت‌ران دست داد و یکهو رفت قاطی ِ باقالی ها. و از هم‌چو اویی نیز جز این انتظار نمی‌رفت البت.

همان‌ها که در قامت ِ مسئولیت ِ «جمهوری»، با عقلانیت ِ غرب‌زده‌شان و دور از فهم ِ جمهوری، انقلابی‌گری را به انگ و برچسب ِ یاوران خمینی تبدیل کرده بودند، هم‌الان نیز هستند و دو باره و چند باره در همان قامت، انقلابی‌گری را به «شور و هیجان ِ جوانی تعبیر می کنند و لبخند ِ عاقل اندر سفیه می زنند و در اصل خود را مسخره می‌کنند.

هنوز هم تلویزیون «جمهوری»، وقتی می‌خواهد با «مردم» مصاحبه کند، در بهترین(بخوانید بدترین) حالت تا میدان ولی عصر و نهایتا انقلاب پایین می‌آید و با «مردم» مصاحبه می‌کند. هنوز هم که هنوز است در خاطر ندارم یک بار، «مردم» تعبیری باشد مثلا برای میدان امام حسین یا شهدا یا خراسان. راسته ی خیابان هفده شهریور، در تعبیر ِ صدا و سیمای ِ جمهوری، طعم ِ مردمی را ندارد. و همین خیابان ِ هفده ِ شهریور نشین‌ها بودند که مینی‌بوس مینی‌بوس می‌رفتند و دمار از کسانی در می‌آوردند که فکر می‌کردند هجده تیر ِ هشتاد و هشت، تکرار ِ هجده ِ تیر ِ هفتاد و هشت است و هر غلطی بخواهند می‌توانند انجام دهند. همین «مردم»  ِ اتوبان ِ محلاتی بودند که قوت ِ غالب‌شان نه برنج‌های هاشمی ِ سه چهار هزار تومانی‌ست و نه ماشین‌های ِ آن چنانی. با همان موتورهای ِ هوندای ِ ایرانی ِ چهارصد پونصد تومنی‌شان سوار می‌شدند و گله گله می‌رفتند برای خاموش کردن ِ آتشی که دشمن تهیه دیده بود؛ آن هم در خیابان ِ «انقلاب» و «جمهوری». و همین‌ها بودند که پای ِ جمهوری و انقلاب ایستادند وقتی که تلویزیون مثل ِ همین طراح ِ امام مقوایی وامانده بود باید چه کار کند و فکر می‌کرد دارد ابتکار به خرج بدهد.

همین می‌شود که در اردوگاه دشمن ِ قسم خورده، سعی می‌کنند با هر دست آویزی مثلا بگویند که اقتصاد ِ آمریکا آنقدرها هم سقوط نکرده است و اوباما با ما است و هر وقت هم ما کار مثبتی کنیم، با به تمسخر کشیدنش، مثلا فکر می‌کنند، به جمهوری ِ انقلابی ِ ضربه زده‌اند.

اما هیچ فرق نمی‌کند. فرزندان روح الله و سربازان ِ آسدعلی خامنه‌ای هستند.

همرسانی: