ما سالگرد مصاحبه ی روشنفکرترین زن ِ ایران را با بی بی سی جشن می گیریم. ما ساعت ِ بیست و سه و اندی ِ بیست و دوم ِ خرداد را جشن می گیریم. ما هنوز که هنوز است الله اکبر خامنه ای رهبر می گوییم. ما هنوز دست می زنیم و هورا می کشیم. ما هنوز حاضریم تا خود ِ صبح توی ِ میدان ِ ولی عصر با موسوی چی های ِ منطقی، منطقی بحث کنیم و فرداش نیز با سطل ِ زباله آتش زن ها، رخ به رخ شویم. ما هنوز چوب ِ پرچم ِ جمهوری ِ اسلامی را که پارسال تکان می دادم، نگه داشته ایم. ما هنوز که هنوز است، هستیم. بیش تر از هرسال. بیش تر از هر زمان. بیش تراز حتا زمان ِ جنگ.

ما هنوز که هنوز است فیلم ِ بی سوادی ِ کروبی را می بینیم. دسته جمعی هم می بینیم. دسته جمعی هم می خندیم و دسته جمعی هم باز و باز و باز می بینیم. ما هنوز که هنوز است حاضریم با استاد ِ سکولارمان که نه فقط اسلام، که ادیان ِ ابراهیمی را قبول ندارد با تمام ِ مهربانی بحث کنیم. ما هنوز که هنوز است مسخره می شویم از طرف ِ استاد ِ دانشگاه مان. ما هنوز که هنوز است تیکه های هر روزه ی استادهای مان را که از بی بصیرتی ست، به جان ِ دل می پذیریم. ما هنوز هم به استادهای مان تیکه نمی اندازیم. ما هنوز هم که هنوز است وقتی به مان می گویند: شما مخالف ِ آزادی بیان هستیم، متعجب می شویم و این در حالی ست که در ادامه همان موافق ِ آزادی بیان، به روش ِ روشنفکری، بر سرمان می کوبد و به سخره می گیردمان.

ما آبدیده شده ایم. یک سال می گذرد و آبدیده تر شده ایم. من هنوز هم که هنوز است، معتقدم که بسیاری از کسانی که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد شرکت کردند، حزب اللهی بوده اند و هنوز هم که هنوز است از هر کدام از دوستان ِ حزب اللهی ام می پرسم که آیا شما در آنجا بوده اید، جواب مثبت می شنوم. نمی دانم پس چرا آن راهپیمایی به اسم ِ موسوی چی ها تمام شد. من هنوز هم که هنوز است دارم می پرسم که دلیل ِ موسوی چی ها بر ادعای تقلب چیست و چرا هنوز هم که هنوز است یک برهان و دلیل برای ِ ادعای شان نیاورده اند.

من می خواهم سالگرد ِ مصاحبه ی زهره کاظمی یا همان رهنورد را جشن بگیرم. مصاحبه ی ایشان ختم ِ روشنفکری در ایران است.

همرسانی: