بازنمایی مهم است؛ این‌که سرجمع در مورد رفتارهای یک طیف، چه چیزی بازنمایی می‌شود و برداشت عمومی و کلی ِ مخاطبان چه چیزی‌ست. خیلی وقت‌ها برای خیلی‌ها مهم نیست چه چیزی حق و چه چیزی باطل است و یا نه وقت‌ش را دارند و نه تخصصش را که این‌ها با بفهمند؛ برای همین به فهم‌شان از بازنمایی اتکا می‌کنند؛ حالا اگر این طیف، هوشمند باشد حواس‌ش را جمع می‌کند که این بازنمایی، بازنمایی‌ئی باشد که دیگران را دل‌گرم کند به این طیف و جریان؛ دیگران را هم‌راه کند و هم‌دل و گاهی هم‌سخن تا بتواند از این هم‌دلی‌ها، مشارکت‌شان را بگیرد و طیف و جریان خود را قوی‌تر کند.

بازی گردان خوب این صحنه، کسی‌ست که چون در یک طیف قرار دارد و جزئی از یک کل، راه‌های خوبی برای خراب نشدن این بازنمایی پیدا کند. سطوح خاصی برای «رقابت‌های داخلی» تعریف کند، سطوح خاصی برای «درگیری‌ها و اختلاف‌های داخلی» پیدا کند، سطوح خاصی برای «مشارکت با کسانی که با آن‌ها در یک جبهه قرار دارد» بیابد، سطوح خاصی برای «آشکار کردن نقاط افتراق و اختلاف» در نظر داشته باشد؛ وگرنه کسی که هیچ سطحی برای این رفتارهای خود تعریف نکند، به طور عملی، بازنمایی جریان و جبهه و طیف‌ش را خراب کرده و به حتم، در کل خود را نیز ضعیف می‌کند و به دشمن مشترک نیز خدمت می‌کند. هم‌چنین ممکن است در این مسیر از گردونه‌ی بازی نیز خارج شده و به عنصری غیرکارا تبدیل شود.

مفهوم وحدت، به عنوان عاملی مهم برای حفظ این بازنمایی، و به عنوان نمایش ِ جبهه‌ای و بازنمایی ِ جبهه‌ای ِ یک جریان فکری و فرهنگی مفهوم پیدا می‌کند. نشریه‌ها، جلسه‌ها، همایش‌ها و محصولات مختلفی که توسط یک جریان و جبهه منتشر می‌شود، می‌تواند این وحدت را به رخ کشیده و به جبهه‌نمایی خود پایبند باشد. استفاده از شخصیت‌های مختلف با گرایش‌های مختلف و در عین حال با اختلاف‌های سطحی و یا جدی و اساسی با یکدیگر، در کنار هم می‌تواند مفهوم جبهه‌ای بودن را به مخاطب القا کند. این‌چنین، هر چه افراد اصلی این جبهه با هوش‌تر باشند، حساسیت بیش‌تر در حفظ و تقویت این بازنمایی داشته و تلاش‌شان در همه‌ی عرصه‌ها به تقویت این بازنمایی خواهد انجامید.

وحدت، مفهومی در رد کثرت نیست. مفهومی‌ست در رد تفرقه که به بازنمایی این کثرت کمک کرده و کثرت را دل‌پذیر می‌کند.

همرسانی: