سال هشتاد و هشت و روزهای اولیه‌ی پس از انتخابات که تهران آبستن اتفاقات بود و در بعضی از خیابان‌ها نیز درگیری‌ها شروع شده بود، تلویزیون، مملکت را گل و بلبل نشان می‌داد. دریغ از پخش خبر و یا گزارش از این اتفاقات. تنها کاری که بعد از جند روز تلویزیون انجام داد، شرکت کنندگان در آشوب‌ها را در قالب معدودی آشوب‌طلب جلوه داد. «بایکوت» راهبرد تلویزیون بود. راهبردی که به طور مشخص با شکست مواجه شد و اعتماد بسیاری را به تلویزیون از بین برد و باعث شد، شبکه‌های خبری معاند، رسانه‌های بهتری برای پیگیری اخبار اتفاقات جلوه کنند.
بسیاری می‌دانستند و می‌دانند که شبکه‌های ماهواره‌ای چون بی‌بی‌سی و وی‌ئو‌ای بناست به تهییج مردم بپردازد و با روش‌های تبلیغی و با ایجاد جنگ روانی، کشور را به سمت آشوب پیش ببرند. اما این همه باعث نمی‌شد که کسی اخبار را از آن رسانه‌ها پیگیری نکند. آن‌ها «تنها» منبع اخبار و اتفاقات بودند. عکس‌ها و فیلم‌ها در مواردی به سرعت در این شبکه‌ها نمایش داده می‌شد و این برای مردمی که در آن دوره با حساسیت مسائل را پیگیری می‌کردند اهمیت داشت. «صدق‌نمایی» و احترام به شعور مخاطب، مخاطبان این رسانه‌ها را بیش‌تر کرده بود.
ماجرای ستار بهشتی، چند روزی‌ست جز در رسانه‌های معاند قابلیت پیگیری ندارد. رسانه‌ها و شخصیت‌های داخلی هیچ واکنش جدی‌ئی در مورد این اخبار نداشته‌اند.این در حالی‌ست که موضوع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و بسیاری پیگیر موضوع خواهند شد.
من واقعا متوجه نمی‌شوم که چرا در بسیاری از اتفاق‌ها ما سعی در پنهان کردن و بایکوت اتفاقات می‌کنیم و بازی را به نحوی پیش می‌بریم که اعتماد افکار عمومی نسبت به نهادها و رسانه‌های داخلی کاهش یابد. به عنوان مهم‌ترین نهاد، پلیس فتا که در اخبار گفته شده است که ستار بهشتی را دستگیر کرده است، چرا نباید در مورد این اتفاق حرفی بزند؟ حتما باید پرونده و اتفاقی چنین وحشتناک به پرونده‌ای برای فشار بر ایران تبدیل شود تا برخی احساس کنند که باید حرفی بزنند؟ این جدای از صحت این خبر است. یعنی چه اخبار دروغ باشد و چه راست، واکنش حداقلی به این اخبار، «طبیعی‌ترین» رفتاری‌ست که می‌بایست اتفاق می‌افتاد.
فکر نمی‌کنید این سکوت، مثل بسیاری رفتارهای دیگر منجر به تخریب اعتماد عمومی به رسانه‌های داخلی و در کل مایه‌ی کاهش اعتماد به نظام خواهد شد و بار سنگین آن بر دوش نظام سنگینی می‌کند؟

همرسانی: